نـــیـــوک لـــیــــدر

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

شبهه- ماجرای دست دادن اباعبدلله الحسین علیه السلام به عمرسعد و دروغین بودن نامه وی

در کتاب ارشاد شیخ مفید، جلد دوم، صفحه 87 آمده است:
ولما رأى الحسین نزول العساکر مع عمر بن سعد بنینوى ومددهم لقتاله أنفذ إلى عمر بن سعد: «انی أرید أن ألقاک» فاجتمعا لیلا فتناجیا طویلا، ثم رجع عمر بن سعد إلى مکانه وکتب إلى عبد الله بن زیاد: أما بعد: فإن الله قد أطفأ النائرة وجمع الکلمة وأصلح أمر الامة، هذا حسین قد أعطانی أن یرجع إلى المکان الذی أتى منه أو أن یسیر إلى ثغر من الثغور فیکون رجلا من المسلمین، له ما لهم وعلیه ما علیهم، أو أن یأتی أمیر المؤمنین یزید فیضع یده فی یده، فیرى فیما بینه وبینه رأیه، وفی هذا [ لکم ]رضى وللامة صلاح.

هنگامی که حسین آمدن لشکرها را به نینوا برای یاری عمر سعد در جنگ با او دید، پیکی را سوی عمر سعد فرستاد:
«میخواهم تو را ملاقات کنم» شب هنگام گرد آمدند و برای مدتی طولانی گفتگو کردند. عمر سعد به لشکرش بازگشت و برای ابن زیاد نوشت: اما بعد، خداوند آتش جنگ را خاموش کرد و سخن یکی شد و کار امت را به صلح رساند. حسین به من سپرده که به جایی که بوده بازگردد یا به مرزی از مرزها برود و مانند دیگر مسلمانان باشد، هر چه برای آنان است برای او باشد و هر چه علیه آنان است علیه او باشد، -مثل دیگر مسلمانان- و یا پیش یزید برود و دست در دست او بگذارد تا او خود تصمیم بگیرد. و در این خشنودی است و برای امت صلاح است.


1- این مطلب توسط بسیاری از محدثین، تواریخ و مقاتل رد شده است.
به عنوان مثال مقرم در مقتل مقرم و ابی مخنف محدث شیعه در کتاب مقتل خود این مسئله را رد کرده و مینویسد:

«اما عبدالرحمن بن جندب از عقبه سمعان برایم روایت کرد: همراه حسین بود. با او از مدینه تا مکه و از مکه تا عراق بودم و از او جدا نشدم تا کشته شد و تمام کلماتش را شنیدم. در گفتارش، نه د رمدینه نه در مکه و نه در راه و نه در عراق و نه در لشکر تا روز شهادت نشنیدم که بگوید دست در دست یزید میگذارد یا به مرزی از مرزها میرود. اما گفت که رهایم کنید تا در این زمین پنهاور بروم تا ببینیم امر مردم چگونه میشود.»
http://lib.eshia.ir/16064/1/100
مقرم هم نامه عمر بن سعد را دروغ عمر سعد میخواند.
http://lib.eshia.ir/71703/1/207


2- چرا میگوییم این مسئله دروغ است؟
از زمان مرگ معاویه تا روز عاشورا بارها حضرت سیدالشهدا علیه السلام در خصوص بیعت با یزید صحبت کرده و موضع خود را اعلام کردند. به عنوان مثال به چهار مورد آن اشاره میکنیم:
الف- پس از مرگ معاویه بن ابوسفیان، ولید حاکم مدینه دستور داد امام حسین علیه السلام به کاخ وی رفته و در مورد مسئله مهمی {بیعت با یزید} گفتگو کند. اباعبدالله الحسین علیه السلام در کاخ ولید حاضر شد. ولید به همراه مروان حکم از امام بیعت خواستند، اما امام گفت موضوع را به روز بعد موکول کنند. مروان حکم، یزید را به قتل اباعبدالله الحسین در کاخ ترغیب میکند، اما ولید میگوید:
«به خدا که دوست ندارم آن‌چه بر او آفتاب می‌تابد و از آن غروب می‌کند که از ملک و مال دنیا، مرا باشد و حسین را بکشم؟ به خدا قسم عقیده‌ی من این است که مردی که به خونِ‌حسین او را محاسبه کنند نزد خدا، روز قیامت سبک میزان است.»

روز بعد مروان حکم به دیدار امام رفت و گفت من تو را خیر خواهم. سخن من را بشنو که راهِ صواب است. امام به او گفت بگو. گفت با یزید بیعت کن که هم برای دین تو بهتر است هم دنیای تو.
امام در پاسخ گفت:
««انا لله و انا الیه راجعون. 
اسلام را وداع باید گفت اگر امت گرفتارِ‌ امیری چون یزید گردند. و من از جد خود، رسولِ‌ خدا شنیدم می‌‌گفت: «خلافت بر آلِ‌ ابوسفیان حرام است.» 

ب- هنگام خداحافظی حضرت با محمد بن حنفیه -برادر ایشان- حنفیه به امام گفت برادر تو را نصیحتی کنم. از یزید دوری کن و اگر میتوانی به مکه برو، اگر نه به جانب یمن و اگر نتوانستی به ریگستان ها و کوه ها.»
امام در جواب گفتند: 
 «ای برادر، سوگند به خدای که اگر در دنیا هیچ منزل و پناهی هم نباشد، با یزید بن معاویه بیعت نمی‌کنم.»
و بعد فرمودند: «من از روى خود خواهى و خوش‌گذرانى و یا براى فساد و ستمگرى قیام نکردم، من فقط براى اصلاح در امّت جدّم از وطن خارج شدم.»

ج- روزی که امام حسین علیه السلام به کربلا رسید، عبیدالله بن زیاد نامه ای به این مضمون نوشت:
خبر ورود تو به کربلا رسید. من از جانب یزید بن معاویه مأمورم سر بر بالین ننهم تا تو را بکشم و یا به حکم من و حکم یزید بن معاویه باز آیی! والسلام.
امام علیه السلام فرمودند: «این نامه را جوابی نیست! زیرا بر عبیدالله عذاب الهی لازم و ثابت است.»


د- روز عاشورا حضرت سیدالشهدا پیش از شروع جنگ یک بار دیگه روبروی سپاه دشمن ایستاد و سخنرانی کرد. دشمن رو متوجه نامه های ارسال شده کرد و خودش رو معرفی کرد. گفت من فرزند پیغمبر و فرزند فاطمه ام. فرمودند اگر حرف من رو باور ندارید از جابر بن عبدالله انصاری، ابوسعید خدری و سهل بن سعد صاعدی و زید بن ارقم و انس بن مالک بپرسید...
بعد در ادامه گفتند:
ای مردم!
اکنون که آمدن مرا ناخوش دارید، بگذارید به جای خود بازگردم.

گفتند که باید سر به فرمان یزید فرود آوری.
حسین نپذیرفت و مردم به سوی او تاختند.
قیس بن اشعث گفت: نمیدانم چه میگویی. به فرمان بنی اعمام خود سر فرود آر که از جانب ایشان نیکی بینی یا چیزی که دوست داشته باشی.
حسین گفت:
نه! قسم به خدا چون ذلیلان دست در دست شما ننهم و مانند بندگان نگریزم.
آنگاه فریاد زد:
یا عبادالله!
«وانی عذت بربی و ربکم ان ترجمون. انی عذت بربی و ربکم من کل متکبر لایومن بیوم الحساب»
ای بندگان خدا من به پرودگار خدا پناه میبرم از اینکه مرا سنگ باران کنید. من به پرودگار خویش و شما پناه میبرم از هر متکبری که به قیامت ایمان ندارد.

بعد از این صحبتها نوبت به گفتگوی اصحاب مثل زهیر بن قَین با لشکر دشمن میشه و بعد مجدد حضرت میفرمایند:
شما پلیدترین میوه اید؛ گلوگیر در کام صاحب و گوارا برای غاصب.
اینک این مرد بی پدر که بنی امیه خود را به او ملحق کردند میان دو چیز استوار پای فشرده و بایستاده است:
«یا شمشیر کشیدن، یا خواری کشیدن» {بین السله و الذله}
و هیات که ما به ذلت تن ندهیم. خداوند و رسول او و مومنان برای ما زبونی نپسندند و نه دامن های پاک که مارا پروریدند و سرهایی پر حمیت و جان هایی که هرگز ساحت فروماندگان را بر کشته شدن مردانه ترجیح ندهند.
و من با این جماعت اندک با شما کارزار کنم، هرچند یاوران مرا تنها گذاشتند.


3- در هیچ کجای واقعه کربلا و در هیچ مقتلی نوشته نشده که حضرت گفتند با یزید یا ابن زیاد و یا حتی عمرسعد دست میدهند یا دست داده اند. مطلبی که از کتاب ارشاد نقل شده و بعضی به آن اعتنا میکنند، از زبان امام نیست. عمرسعد آن را نقل کرده است. اگر نامه ابن سعد سندیت هم داشته باشد، دروغ اوست برای اینکه به جنگ با امام نپردازد و از زیر جنگ در برود.
زیرا عمر بن سعد ابی وقاص تا روز عاشورا از جنگ با امام پرهیز میکرد و سعی داشت مسئله طوری بشود که امام به کشور دیگری رفته و کار به جنگ نکشد، اما دنیاپرستی به او اجازه نداد. اگر متن نامه هم درست باشد، به نظر او این را نوشته تا ابن زیاد را به صلح تشویق کند.

 عمرسعد وقتی در کربلا مستقر شد، نامه ای به این مضمون برای عبیدالله بن زیاد نوشت:
«من فرستادگان خود را نزد حسین بن علی فرستادم و از هدفش از آمدن به سرزمین کربلا و خواسته‌اش پرسیدم. حسین گفت: مردم این شهرها به من نامه نوشته‌اند، فرستادگان‌شان نزد من آمده‌اند و از من خواسته‌اند به سویشان بروم. من نیز آمده‌ام. اکنون اگر آمدنم را خوش ندارند و نظرشان در این باره دگرگون شده است، باز می‌گردم.» 
وقتى فرستاده عمرسعد بازگشت و او را از جریان امر با خبر ساخت، ابن سعد گفت: امیدوارم که خداوند مرا از جنگ با حسین علیه السلام برهاند. آنگاه این خواسته امام را به اطّلاع «ابن زیاد» رساند ولى او در پاسخ نوشت:
 «از حسین بن على علیه السلام بخواه، تا او و تمام یارانش با یزید بیعت کنند. اگر چنین کرد، ما نظر خود را خواهیم نوشت...!».

عمر سعد بعد از دیدار با امام مجددا نوشت: 
اما بعد، خدا آتش را خاموش کرد و اختلاف کلمه را برداشت و حسین علیه السلام به من قول داده یا به همان جا برود که از آنجا آمده یا او را به یکی از سرحدات اسلامی بفرستی و در آنجا بمانند و مانند یک مسلمان به سر برد، این پیشنهاد، پسند شما و صلاح امت است.

و نهایتا همانطور که گفتیم با توجه به رد شدن نامه در مقاتلی چون نفس المهموم شیخ عباس قمی، مقتل ابومخنف نوشته ابومخنف، مقتدر اینجا نیز نامه عمر سعد و مسئله دست دادن ایشان با یزید و بیعت با او رد شده و سند تاریخی آن نیز در پایان لینک ذکر شده
http://imamhussain-lib.com/arabic/pages/bohoth001.php

پ.ن: مطلب طولانی بود، اما لازم بود پاسخ تفضیلی داده شود.
2- لطفا مطلب با عنوان کانال فتح خون یا نیوک لیدر کپی شود!

 

کانال تلگرام فتح خون: telegram.me/fathe_khoon

نظرات (۲)

سلام

عالی بود

و چه به موقع و سریع

احسنت:)

پاسخ:
سلام
قربانت مجید جان

کتاب مهمی مثل ارشاد مفید رو که نمی شه با گفته مقاتل رد کرد! اونم مقتل ابومخنف  که در اختیار نیست و نقل قول هایی از اون در  کتب دیگه اومده.


این مطلب در باره اهمیت الارشاد مفید از ویکی فقه (دانشنامه حوزوی) نقل میشه:

"کتاب الارشاد از معتبرترین منابع روایی شیعه درباره زندگانی ائمه - علیهم السلام - به شمار می آید و بسیاری از منابع مهم شیعه، که به زندگانی ائمه پرداخته اند، این کتاب را مستند خود قرار داده اند. این کتاب از منابع دست اول درباره زندگانی ائمه - علیهم السلام - است. "

اینم از سایت آیت الله مکارم شیرازی:

شیخ مفید این کتاب را در پاسخ به پرسش بعضی از شیعیان درباره واقعیت و حقیقت تاریخ ائمه علیهم السلام نوشته است که بر اساس روایات معتبر و مسند تنظیم و تدوین شده است (...) اعتبار سندی احادیث از ویژگی­های مهم کتاب است. اعتبار احادیث کتاب عمدتاً به این دلیل است که بخش قابل توجهی از راویان مورد اعتماد شیخ مفید در سندها، همچنین نزد دانشمندان حدیث و رجال اهل سنت مثل ابن اثیر و ابن حجر عسقلانی نیز مورد اعتماد بوده­اند


علاوه بر اینکه این واقعه در مهمترین کتب تاریخی (قابل اعتنای) اون دوره هم اومده مثل تاریخ طبری و کامل ابن اثیر.


ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی