علامه تا علامه؛ سیاست تا سیاست
به نام خداوند بخشنده بخشایشگرها
توجه: این متن در تاریخ 25 آبان 1394 نوشته شده بوده و تا امروز منتشر نشده است.
در این سالها چندین بار شاهد هجوم طیف خاصی از جریان سیاسی و منسوبین این طیف به علامه مصباح یزدی شدهام و عمده این واکنشها نیز نزدیک انتخابات مختلف بوده است.
در روزهای گذشته نیز افرادی مانند جناب آقای حجه الاسلام و المسلمین طباطبایی که سابقه زیادی در دفاع از آقای هاشمی رفسنجانی دارند، به مواضع سیاسی علامه مصباح یزدی حمله کرده و آن را زیر سوال برده اند.
عمده حرف مخالفان آقای مصباح یزدی نیز در حوزه دیدگاه سیاسی ایشان است، والا باطنا و یا ظاهرا مخالفین ایشان با مباحث ایشان در حوزه فلسفه مشکلی نداشته و ایشان را صاحب علم میدانند.
ابتدا بخشی از صحبتهای آقای طباطبایی در مصاحبه با هفتهنامه «طلوع صبح» را قرار خواهم داد، سپس مطالبی را خواهم نوشت:
آقای طباطبایی:
- «صلاح نمی دانم زیاد در مورد آقای مصباح صحبت کنم، ایشان روحانی و ملبس است و به حوزه خدمت می کند. آنچه ما بیان می کنیم برای حفظ حریم ایشان است. برداشت ها ممکن است غلط باشند، اما با تو هین به یک عالم حوزوی مخالفم، ایشان شخصیتی است که ورودشبه حوزه سیاسی مطلوب نیست و خوب است که به عرصه سیاست ورود نکنند. در واقع، از نظر من، ورود آقای مصباح به عرصه سیاسی در درجه اول به خودشان لطمه می زند، اگر ما بخواهیم سابقه انقلابی اقای هاشمی را زیر سئوال ببریم، باید سابقه خیلی از علمای قم را زیر سوال ببریم.»
- «همگان می دانند که فاصله سابقه آقای هاشمی و اقای مصباح و امثال ایشان انقدر زیاد است که ما نمی توانیم آن را زیر سئوال ببریم. روزی که بحث انقلاب شد، اکثر این اقایان مخالف بودند. حالا که انقلاب رشد کرده، همه می گویند ما هستیم، البته خود آقای مصباح منکر آن نیست که قبل از انقلاب حضور نداشته است.»
- راحت بگویم، آقای مصباح چون سابقه سیاسی انقلابی نداشتند، مخالفت می کردند ولی از نظر حوزوی علمی ایشان فردی محترم است ایشان عنوان علامه دارد و افتخار حوزه و درس و بحث هستند. حرمت علمی ایشان باید کاملا حفظ شود ولی در مسایل انقلابی چرخش داشتند و ایشان اگاه نیستند و حتی در مسایل روز کشور هم مطالبی میگویند و تغییر موضع میدهند باور میکنید دلم میسوزد مطالب ٨٤ تا ٩٢ و ٩٣ ایشان را در عالم سیاست بررسی کنید این بسیار نگران کننده است.
و اما بعد:
بسیاری از مخالفین آقای مصباح یزدی، مسئله سابقه انقلابی گری ایشان را بهانه میکنند و معتقدند پیش از انقلاب شخص ایشان با امام همراه نشد و از انقلاب فاصله گرفت و پس از انقلاب بر این موج سوار شد.
نگارنده این حرف که ایشان انقلابی نبوده اند را بنا به مطالبی که بیان خواهد شد قبول ندارم، اما با فرض اینکه ایشان پیش از انقلاب همراه نبودند، باید اقدامات ایشان پس از انقلاب بررسی شود. آیا هرکسی که پیش از انقلاب سابقهای نداشته، از انقلابی بودن باید دور باشد و صحبت نکند؟ اگر چنین است چرا امروز کسانی در راس کشور و در دستگاههای حساس دولتی مشغول کارند که نه سابقه پیش از انقلابی دارند و نه پس از انقلاب در مواقع حساسی چون هشت سال دفاع مقدس، در کشور حضور داشتند؟
به فرض اینکه ایشان سابقه پیش از انقلاب نداشته باشند، باز هم نمیتوان از کنار ایشان گذشت، زیرا سابقه بعد از انقلاب اقای مصباح یزدی همواره در راه انقلاب و خط امام بوده است.
اما برای انکه ریشه مخالفتها با اقای مصباح یزدی را بدانیم، بد نیست به تاریخ انقلاب رجوع کنیم.
در کتاب زندگی نامه مصور امام خمینی سلام الله علیها چاپ نشر سایان آمده است که در دوره تبعید حضرت امام به عراق، بسیاری از علما به ایشان نامه دادند که از جریان مجاهدین خلق حمایت کنند، اما ایشان نپذیرفتند.
صفحه 166 کتاب:
«سیل تقاضاها و نامهها و پیامها به نجف سرازیر شد که تا دیر نشده آقا از آنها حمایت کند، اما نظر آقا چنین نیست و آنها را قبول ندارد و میگوید عقایدشان انحرافی است؛ معاد را قبول ندارند. این را پس از دیدارهای مکرر با نمایندگان آنها دریافته بود.»
در ادامه، درباره اصرار علما به حضرت امام در خصوص حمایت از مجاهدین خلق چنین آمده است:
صفحه 167 {سال 1350}:
«برخی از توصیهها درباره مجاهدین خلق را احمد خمینی به آقا رسانده بود و خودش هم با حمایت از آنها موافق بود و تعریف میکند آقا در مقابل درخواستهایش گفته است:
«آقایان منتظری و طالقانی و مطهری هم مرا تشویق به دفاع از آنان کردند، اما شماها متوجه نیستید. اینها شما را بازی داده اند، آنها به اسلام ما معتقد نیستند. دوستان خارج از کشور هم در این مورد به من فشار آورده اند، ولی آنها هم کلاه سرشان رفته است.»
زمانی که «بدیع زادگان» از اعضای سازمان را در زندان به شدت شکنجه کردند، بدنش را اطو کشیدند و نخایش را سوزاندند و کشته شد. همه منقلب شدند. آقای دعایی از نزدیکان او در نجف پیش او اصرار و گریه میکرد پیامی بدهد، نداد. گفت به اسم نمیدهم، به طور کلی شکنجهها را محکوم میکنم. دعایی دو سه ماه با آقا قهر کرد، حتی شهریهای را که آقا ماهانه میداد نگرفت.»
بعد از شهادت ایت الله غفاری فشارها به امام بیشتر میشود. یکی از جوانهای حامی سازمان آمده بود عراق به امام گفته بود چرا در حمایت از آقای شیخ نصرالله خلخالی نامه میدهید، اما برای مجاهدین نه. امام در پاسخ میگوید: {صفحه 180 کتاب «دائره المعارف مصور زندگی امام خمینی»}
«ایشان رفیق چهل ساله من است. این چه مسئلهای دارد که شما بگویید چرا برای ایشان نوشتم! و نسبت به این آقایان نمینویسم؟
من اگر بنا بود موضعی بگیرم، موضع مخالفت میگرفتم.
به آقا گفت: یعنی نسبت به این جوانهایی که در این شرایط اختناق با رژیم پهلوی مبارزه میکنند، موضع مخالفت میگرفتید؟!
گفتم: من آنها را نمیشناسم. چیزهایی درباره آنها شنیدهام، اما تا آنها را نشناسم همکاری نمیکنم. گفتند: ما میشناسیم. گفتم: من کار شما را تخطئه نمیکنم. شما پیش خدا حجت دارید و کارتان را بکنید، اما من تا آنها را نشناسم، تأیید نمیکنم.
گفتند: نماز شبشان ترک نمیشود، ماهیانه دوازده هزار تومان حقوق میگیرند و از این مقدار فقط پانصد تومانش را مصرف و بقیهاش را صرف مبارزه میکنند، چنینند و چنانند.
گفتم: همه اینها را که فرمودید درست است، اما برای شما حجت است و برای من حجت نیست. من تا کسی را نشناسم که برای اسلام کار میکند، با او همکاری نمیکنم. از اول تا آخر این گفتوگو مقام معظم رهبری هم نشسته بودند و هیچ نمیگفتند و فقط صحبتهای آقای هاشمی بود و جوابهای بنده. پس از این گفتوگو آقای هاشمی با نارحتی منزل ما را ترک کردند و رفتند.
بیان شد که سلیقه بنده اینگونه است و این در حالی بود که بسیاری از دوستان ما در آن جبهه به اصطلاح ضد استعماری شریک بودند. البته کمکهای آقای هاشمی به منافقین را نیز نباید فراموش کرد. چه پولهایی که به آنها داد. در حال حاضر هم نمیگویم که آنها کار بدی کردند. شاید وظیفهشان در آن شرایط همان بود، اما من چون حجتی نداشتم، مشارکت نکردم. شاید من اشتباه کرده باشم، اما اگر اشتباه هم کردهام، خودم را معذور میدانم.»
روایت آن جلسه را نشریه فرهنگی تاریخی یادآور در شماره اول خود در خرداد ماه ۱۳۸۷ از زبان علامه مصباح یزدی اینگونه آورده است: «بعضی از دوستان با اینها [سازمان مجاهدین] ارتباط برقرار کردند و ما را هم دعوت کردند. از آن به بعد روی همان تلقی که از من خواسته بودند با مجاهدین همکاری کنم و من قبول نکردم، اینها به دوستانشان میگفتند که این دیگر با ما نیست و تغییر ایدئولوژی داده. ما تغییر ایدئولوژی نداده بودیم، آنها تغییر داده بودند. گذر زمان هم نشان داد که تشخیص چه کسی صحیح بوده است. اینها در داخل به مجاهدین پول میدادند و آنها را تقویت میکردند، اما امام در نجف به نمایندگان آنها بی اعتنایی کردند و با هیچ ترفندی حاضر نشدند آنها را تأییدکنند.»
- ۹۷/۰۶/۰۳