پس از خرمشهر
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
پس از خرمشهر
|یادداشتی درباره مستند «جام زهر» تولید بیبیسی فارسی|
«چرا بعد از خرمشهر جنگ را ادامه دادیم و آتشبس را نپذیرفتیم؟»؛ این مهمترین سوالی است که درباره جنگ هشت ساله ایران و عراق پرسیده میشود و از قضا مهمترین رکن مستند جدید بیبیسی فارسی یعنی «جام زهر؛ فرصتهای از دست رفته ایران در جنگ» ساخته «امید فراستی» است.
مستند جدید بیبیسی چند ویژگی شاخص دارد؛ اول آنکه برآمده از یک دید نیهیلیستی تمام عیار است که طبیعتا هیچ جایگاهی برای خدا و مسائل دینی و اعتقادی قائل نیست، دوم آنکه دیدی غیر هرمونوتیک دارد، سوم اینکه مثل روال همیشه بیبیسی حرف را نیمخورده کرده و نصفه میگوید و نهایتا اینکه با وجود ضعفهایش، مستند تأثیرگذاری بر مخاطب است.
جام زهر برآمده از دید نیهیلیستی است؛ چون هم رسانهای که آن را میسازد و هم تولید کنندگانش نگاهی اسلامی و انقلابی به مسئله جنگ ندارند. پس جنگ را بهمثابه هر جنگ دیگری میگیرند و به آن به عنوان یک واقعه تاریخی مینگرند. پس نتیجه این نگرش قرار نیست با نتیجه نگرش یک مسلمان یکی باشد. فعلا با درستی یا غلطی این دید کاری ندارم، اما اگر این دید را در بعد جنگی اصل بگیریم، قیام امام حسین علیهالسلام یک شکست کامل و تمام عیار تاریخی برای سپاه اسلام است. پس به عنوان مخاطب مستند باید بدانیم نگاه بیبیسی چیست.
حسین باستانی به عنوان رکن اصلی مستند یعنی نویسنده، گوینده و تهیه کننده کار با نگاهی غیر هرمونوتیک سراغ جنگ رفته است. اینجا دیگر بحث مسئله اول و اختلاف عقیده در کار نیست. اینجا صحبت از یک خطای استراتژیک در نگاه به مسائل تاریخی است. نگاه غیر هرمونوتیک باعث میشود که محقق یا سازنده یک مستند مسئله را بدون درنظر گرفتن زمان، مکان و مسائل مربوط به آن تفسیر کند. به همین دلیل باستانی در انتهای مستند خویش شروع میکند به دادن آمارهایی از این جنس که اگر سال 61 و بعد از فتح خرمشهر جنگ پایان مییافت چه تعداد کشته -به قول آنها- داده بودیم و در انتهای جنگ چطور؟ یا مثلا یکی از دلایل نپذیرفتن پایان جنگ در سال 61 بحث غرامت جنگی بود که بعد از قطعنامه هم نتوانستیم بگیریم. پس چند سال ضرر کردهایم.
وقتی نگاه غیر هرمونوتیک باشد، وقایع سال 67 را نیز با سال 61 مقایسه میکند. اما بحث اینجاست که آیا مقامات جمهوری اسلامی ایران گمان میکردند که سال 67 نیز نتوانند غرامت بگیرند؟ یا در گمان خود به این میاندیشیدند که توان این کار را دارند؟
مسئله سوم نیمخورده کردن یک حرف است. بیبیسی حتی در اصل گرفتن فرضیه «ما نباید بعد از فتح خرمشهر میجنگیدیم» هم صادق نیست. مستند میگوید بعد از فتح خرمشهر باید سراغ آتشبس میرفتیم، اما نمیگوید چطور؟ تنها یکی از دلایلی که باعث میشود این فرضیه را مورد تردید قرار داد این است که از ابتدای جنگ تا فتح خرمشهر یعنی سوم خرداد سال 61، سه قطعنامه در شورای امنیت تصویب شد که در هیچ کدام این بندها مشخص نشده بود:
1- عراق باید به عنوان کشور آغاز کننده جنگ محکوم شود.
2- عراق باید به عنوان کشور متخاصم به ایران غرامت بپردازد.
3- عراق موظف است همه سربازان خودش را از خاک ایران بیرون ببرد.
4- عراق موظف است تعهد دهد که به قرارداد سال 1974 الجزایر و خطالرأس تالوگ پایبند است.
این چهار مورد که مهمترین شروط ایران برای پذیرفتن آتشبس بود نهتنها در سال 61 که حتی تا پذیرش قطعنامه 598 که دوازدهمین قطعنامه جنگ ایران و عراق بود، لحاظ نشده بود. پس بدیهی بود ایران سراغ بحث پایان جنگ نرود. غیر از این مسئله دلایل متعدد دیگری نیز هست که به دلیل طولانی شدن متن از آن پرهیز میکنم. به عنوان مثال فقط به عنوان یکی از مسئولین نظامی آن دوره میتوان سراغ خاطرات و مصاحبههای «حسین علایی» از فرماندهان جنگ رفت. او درباره عدم پذیرش قطعنامه، کوتاهی امور خارجه وقت، دلیل ورود ایران به خاک عراق، ادامه جنگ و... صحبتهای مهمی کرده است.
مسئله چهارم؛ تأثیرگذاری مستند است. مستند حسین باستانی و مهدی فراستی شانس این را دارند که مثل همیشه به مخاطبان بیبیسی فارسی دروغ بگویند. مستند آنها اگرچه از نظر تحلیلی و محتوایی دچار ایرادات فراوانی است، اما از آنجا که شبهه مهمی را نشانه گرفته و براساس آن فکتهای شبه مستندی ارائه میکند، میتواند به راحتی مورد پذیرش مخاطبانش قرار گیرد.
نهایتا اینکه هدف اصلی مستند دو چیز است؛ اول اشتباه امام خمینی به عنوان رهبر نظام در ادامه جنگ با بیان آمارهای مقایسهای بعد از فتح خرمشهر و پایان جنگ، دوم تردید در عملکرد شورای عالی دفاع به ریاست آیتالله خامنهای و همچنین تصمیمات فرماندهان نظامی به عنوان مقصران راهبرد اشتباه ایران در ادامه جنگ. صحبتهای آرشیوی آقایان هاشمی و روحانی در این مستند از نظر تاریخی بسیار جای حرف دارد و همچنین مستند هرگز سراغ نقش میرحسین موسوی به عنوان نخستوزیر دولت وقت نمیرود.
پ.ن: درباره بسیاری از نکات تاریخی و مسئله ادامه جنگ میشود صحبت کرد. این مسئله و این پرسش چیزی است که همیشه تمایل داشتم به آن بپردازم و اگر روزی قرار باشد دربارهاش مستندی بسازم، برعکس این سوال را اصل میگیرم. یعنی اینکه چرا نباید میجنگیدیم؟ اوضاع در دوره خود آنقدر روشن بوده که عدم ادامه جنگ جای پرسش داشته باشد!
پ.ن: مورد اول یعنی نگاه نیهیلیستی بیبیسی را نیز باز نکردم، چون به نظرم قرار نبود بیبیسی جز این نگاه طور دیگری مستند بسازد.