«انحصار ورثه»؛ مسخ «حقیقت» |نقدی بر مستند انحصار ورثه|
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
مطلب حاضر، نوشتهای است از بنده که در سایت «هنر ولایی» منتشر شده است.
«زندگی سید مرتضی آوینی به روایت علی شعبانی»
فیلم با این جمله آغاز میشود و تا انتها، صادقانهترین جملهای است که شنیده یا میخوانیم. سازندهی فیلم در مصاحبهی خود با روزنامه «صبا» نیز با همین صداقت میگوید: «من این فیلم را برای دههی 90 ساختم».
البته از این مسئله نیز نباید غافل شد که گذارههایی که فیلم برای آوینی پیش از انقلاب مانند «آرشیتکت»، «هنرمند»، «اهل مطالعه»، «شاعر»، «نویسنده» و چند چیز دیگر که البته حقیقی هم هستند بیان میکند، شخصیتی کامل و دوست داشتنی به او میدهد. او همواره دنبال پویایی و تغییر است و در آنجا و چیزی که هست، نمیماند، اما قطعاً «در جستجوی حقیقت بودن» با «تغییر» تفاوت عمدهای دارد و از همینرو است که او با یک «صوت امام» تغییر کرده و بعد از انقلاب 57 به صف انقلابیها میپیوندد.
شخصیت آوینی بعد از انقلاب در این مستند چگونه است؟ «مرتضی» آدمی است که «دیر آمده و زود هم میخواهد برود»؛ این اولین جملات مستند است که دربارهی آوینی بعد از انقلاب میشنویم. کسی که خود را بهتر از بقیه میداند، در مورد خیلی چیزها مثل «موسیقی» دگماتیستی برخورد میکند و نظریههای تندرو او در ابتدای انقلاب دور کننده و به تعبیر امروز خودمان «دفع حداکثری» است. به یکباره تند میشود و «از هرچه او را به یاد قبل بیندازد، متنفر است».
آنچه از او در این دوران میفهمیم -باعرض معذرت- اختلال شخصیت یا به تعبیری منش سایکوتیک[2] است. فیلم به ما میگوید که او بعد از جنگ دوباره به خود میآید و میبیند که مدل کنونی با زندگی امروز در تضاد است و لباس جنگی مناسب زمان حال نیست. لباس خاکی را از تنش درمیآورد، کت میپوشد، تغییر میکند و از آن حالت تند و دُگم به حالتی متعادل میرسد! این تغییر پوشش نیز از منظر مستند ساز احتمالا نمادی از تغییر درونی و به عبارتی رخدادهای ذهنی «سید مرتضی» است.
با تصویری که از آوینی پس از انقلاب، خصوصا سکانسها و مصاحبههای مربوط به صحبتهای «خصوصی» او در جمع بچههای «روایت فتح» درمورد «موسیقی» میبینیم و سپس گذارههایی که دربارهی نظریات دگماتیستی او میشنویم، آیا اگر مخاطب امروزی را به کتابهای او ارجاع دهیم و بگوییم آوینی ما و آوینی دیگران را رها کن و خود به دنبال «حقیقت» باش، کسی معترض نمیشود که این نظریات در همان دوران دگماتیستی نگاشته شده و اگر حضرت اجل مهلت میداد، این نظریات اصلاح میشد؟ آیا با این حساب میتوانیم آوینی را به نوشتههای خودش ارجاع دهیم و ببینیم او کیست؟
«انحصار ورثه» به قول خودش در دورهی کامرانی آوینی تصویری شاعرانه از او ارائه میدهد. روی نوشتههای او زوم میکند و مخاطب را متوجه آقای «میم» و آقای «کاف» کرده و ما را از محاکات درونی نویسنده باخبر میسازد، اما به انقلاب اسلامی که میرسد چند پوستر از انتشارات سوره میبینیم و یک نریشن که به ما بفهماند آوینی پس از انقلاب نیز دستی بر قلم داشته و آنچنان که شایستۀ سید مرتضی است به او نزدیک نمیشویم.
حقیقت چیست؟ کدام آوینی به تحقیق و تفکر نزدیکتر بوده؟ و اصلا چرا آوینی، دورهی کامرانیش را در گونی میریزد و میسوزاند؟ آیا یک دههنودی با دیدن این فیلم به این مسئله میرسد که چرا آوینی گذشتۀ خود را میسوزاند؟ یا از دو تصویر دیروز و امروز، شاعرانهگی و دگماتیسم را مییابد که البته تصویر دوم نیز به متعادل نزدیک میشد، اما حیف که مهلت نیافت!
آوینی پیش از انقلاب متفکر است، مینویسد و شعر میسراید، اما آوینی پس از انقلاب دوربین به دست گرفته و ناگرفته به روایت جنگ میپردازد. او در این روایت نیز شاعرانه عمل میکند، اما بعد از آن دیگر درگیر کنشها و واکنشهایی است با «کیهان» و «کیهان» و «کیهان» و گویی آوینی کار دیگری جز درگیری با کیهان و «مهدی نصیری» نداشته است!
از این بحث نیز باید بگذریم و سراغ حرف دیگری برویم...
از دوستان پیش از انقلاب آوینی که بگذریم، آقای حجةالاسلام و المسلمین حاج «عباس محسنی» برای وصف چهرهی پیش از انقلاب او در فیلم حضور دارد، اما همینکه به آوینی پس از انقلاب میرسیم او از لیست مصاحبه شوندهها حذف میشود و شخصی چون «صادق زیباکلام» جای او مینشیند. آن دسته از مخاطبینی که خارج از چهارچوب مستند آقای محسنی را میشناسند، میدانند او برای بعد از انقلاب نیز حرفهایی دارد، اما گویا ایشان برای قسمت دوم فیلم گزینۀ مناسبی تشخیص داده نشدهاند.
«ابراهیم حاتمیکیا» در جایی از فیلم جملهای قریب به این مضمون این حرف میگوید: «وقتی با دشمن میجنگی، توقع داری که پشتت محکم باشد تا بتوانی به آن تکیه کنی» و این را در اشاره به آزاری که آوینی از کیهان آن روزها و شخص «مهدی نصیری» دیده، بیان میکند.
سوالی که مطرح میشود این است که آوینی با کدام دشمن میجنگید؟ آن دشمن طبق آن چیزی که از نوشتههای او میفهمیم،قطعا آمریکا، غرب، تفکر غربی و پس از آن روشنفکران داخلیاند. اگر فهم ما از شناخت دشمنهایی که او با آنها میجنگیده غلط است، سازندگان فیلم باید توضیح دهند که سید مرتضی با چه کسی در حال جنگ بوده که از پشت «خنجر» خورده است؟
عبارت حاتمیکیا حرفهای زیادی درون خود داشت. این جمله به مخاطب میفهماند که آوینی پس از انقلاب دشمنی داشته و با دشمنی درگیر بوده است که فیلم از آن غافل بوده است و اتفاقاً این اصلیترین شخصیت آوینی است که در فیلم مغفول مانده است. این یعنی آوینی میفهمد که دشمنی دارد و به تعبیر امروز آدم «بصیری» است. او در حال جنگ با دشمن است و اگر به آثار مکتوب و متعدد او رجوع کنیم، این دشمن را بهخوبی خواهیم شناخت. خواندن آثار او ما را به «آوینی متفکر» نزدیک میکند و این آوینی متفکرِ دشمنشناس، حلقهی مفقودهی فیلم است.
همین است که پس از فیلم نیز «محمدعلی ابطحی» دربارهی فیلم مینویسد: «آوینی رنگهای متفاوتی داشت. دوران بیقیدی، روشنفکری، تعصّب، روایت فتح و شهادت.» و اتفاقاً او نیز جای آوینی متفکر انقلابی را که به زعم نگارنده اصلیترین تئوریسین فرهنگی-هنری- سیاسی انقلاب اسلامی است خالی میبیند.
آوینی حقیقی همان آوینیای است که در نقد نظریات غربی، در باب اقتصاد و در اثبات نظریات اقتصاد اسلامی، مقالات متعددی دارد و دربارهی حکومت اسلامی و آیندهی اسلام قلمها فرسوده است. همان کسی که در باب نقد فرهنگ، آموزش و هنر غربی سخنان زیادی به میان آورده است و در رد تفکر روشنفکرهای غربزدهی ایرانی بهترین عملکرد را داشته است. صحبتهایی که آوینی در کتابهای «توسعه و مبانی تمدن غرب»، «رستاخیز جان»، «حلزونهای خانه به دوش»، «انفطار صورت»، «فردایی دیگر»، «آغازی بر یک پایان»، «آینه جادو» و... داشته است، تماماً تأیید و تفصیل مبانی انقلاب اسلامی است و شکی از آن نیست. آوینی حقیقی اینچنین آوینی ای است نه آنچه به مخاطب بیدفاع عرضه میشود.
البته توقع این نیست که سازنده تمام وقت فیلم خود را بر معرفی کتابهای او قرار دهد، اما حداقل توقع آن بود که آوینیِ متفکر و تئوریسین انقلابی پردازش شود تا اینگونه شخصیت او از یک آدم روشنفکر به یک آدم متعصب و بعد هم به شهادت کات نشود!
باز سراغ جملهی حاتمیکیا بازگردیم و کسانی که از پشت آوینی را خالی میگذاشتند. سوال مطرح شده این است که آیا فقط «مهدی نصیری» بود که سنگ پای سید مرتضی آوینی بود یا «وزیر ارشاد وقت»، «محمد هاشمی»، «محمدعلی زم» و حتی «خانم ثقفی» نیز او را میآزردند؟ نکتهی قابل تأمل اینجاست که محمدعلی زم که خود ماجراهایی با شهید آوینی داشته است، در طول مدت فیلم از جایگاه دفاع از آوینی سخن میراند و هر از گاهی مشتی حوالهی کیهان و نصیری میکند!
قصد ما اینجا دفاع از شخص نصیری نیست و به او نقدهای بسیاری داریم، شاید شبیه او هم فکر نکنیم، اما کمی «انصاف» را هم پسندیده میدانیم. آوینی اگر از پشت و توسط نصیری خنجر خورده است، قطعا دشمنی داشته است که ما از آن دشمن غافل ماندهایم. او اگر با کیهان درگیر است، حرفهایی نیز دربارهی تفکرات وزیر ارشاد وقت و مدل حکومتداری تکنوکراتهای سازندگی دارد. نامهی او به وزیر ارشاد وقت، هنوز پابرجاست و اگرچه ما این نامه را یک نامه «فرهنگی» و نه «سیاسی» میدانیم، آیا درگیری او با کیهان نیز از همین جنس نبوده است؟
سوال دیگر این است که جناب آقای محمدعلی زم، دقیقا کجای این دعوا بوده است؟ و چقدر به جریانات محمد هاشمی پرداخته شد؟ جز یک نقیضهی یک دقیقهای که مخاطب را بخنداند و سر ذوق آورد تا به ادامهی فیلم و ادامۀ حملۀ به کیهان بپردازد! جالب آنکه نقل است که ایشان به آوینی گفته بود: «اکنون دورهی سازندگی است، چرا جنگ را فراموش نمیکنی؟»
آنچه در «انحصار ورثه» میبینیم، با آن خاطراتی که پیش از این، از بزرگانی چون «همایونفر»، «زرشناس» و دیگران خواندیم و شنیدیم تفاوتهای بنیادین دارد.
و در آخر عدم پرداختن فیلم به افرادی چون «مسعود بهنود» که شاید بشود او را نمایندهی آن روشنفکران غربزدهی وطنی دانست که آوینی سر ستیز با آنها داشت، مسئلهی مهمی است که عدم پردازشش، شخصیت آوینی را مخدوش میکند.
نکته جالب و مایۀ انبساط خاطر اینکه فیلمساز از لفظ سیاستزدۀ «دلواپسان» استفاده میکند و آنگاه از «حسین شریعتمداری» به عنوان یکی از کسانی که در کیهان علیه آوینی فعالیت کرده، اسم میبرد درصورتی که شریعتمداری در تاریخ 1 دی 1372 و به حکم رهبر انقلاب به عنوان مدیر مسئول کیهان انتخاب شده است، درحالیکه آوینی 20 فروردین همان سال به شهادت رسیده بود! لازم به ذکر است که شریعتمداری پیش از آن در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فعالیت میکرد و ارتباطی با کیهان نداشت.
اگر شعبانی هدفی جز بیان حقیقت و به تعبیر خود[3] «روشنگری» ندارد، «دلواپسی» و حسین شریعتمداری در میانۀ بازیاش چه میکند؟
در جایی از فیلم، «صادق زیباکلام» که برخلاف دوستان و همراهان قبل و بعد از انقلاب مشخص نیست چه سنخیتی با آوینی دارد، میگوید: «اگر حکومت او را در اختیار خود نمیگرفت، میشد آدمهای بیشتری به او نزدیک شوند!» و نریشن نیز با تاکید بر حکومتی شدن شخصیت او، این مسئله را یک «انحصار ورثه» توسط طیفی خاص که واضح است چه کسانی هستند، معرفی میکند اما واقعا چه کسی آوینی را «محصور» کرده است؟ با توجه به اینکه ابتدا و انتهای فیلم تصویری از حضور رهبر معظّم انقلاب اسلامی در تشییع جنازهی شهید سید مرتضی آوینی پخش میشود، سوالی که در ذهن مخاطب ایجاد میشود این است که: آیا «حکومتی شدن آوینی»، به حضور رهبری ارتباطی دارد؟ اگر منظور از حکومتی شدن این است، باید گفت که آری! آوینی حکومتی شده است! از نظر فیلمساز آیا اشکالی در این مساله وجود دارد؟ اگر منظور سازنده این نیست، پس چیست؟ آیا حمله به طیف سیاسی خاصی که نظراتش مغایر نظر شخص فیلم ساز است؟ یا بیان حقیقتی که خیلی هم حقیقت نیست!؟ یا هدفی دیگر؟
اگر فرض کنیم شخصیت آقامرتضی امروز در «انحصار» طیف سیاسی خاصی قرار دارد، آیا اگر او در طیف سیاسی دیگری محبوب بود، در آن طیف محصور نمیشد؟ در سالهای اخیر کم نبودند برادران و خواهران روشنفکر و متمایل به یک جناح سیاسی خاص که بارها تلاش کردند تا از آوینی شخصیتی روشنفکر، غیر سیاسی و متعادل نشان دهند و او را محصور در دایرۀ فهم خود تعریف نمایند! گرچه تعریفشان با آوینی انقلابی سازگار نباشد! و باز اگر فرض کنیم که آوینی، امروز محصور است، سوال مهم این خواهد بود که آیا فیلمساز در مواجهۀ با همۀ گروههای مخالف یا منتقد آوینی به یک اندازه دقیق عمل کرده است؟
شهید سید مرتضی آوینی، در مستند «انحصار ورثه»، بیش از آن که از حصر یک طیف دربیاید، محصور حبّ و بغضهای سیاسی طیف دیگری گشته است و در یک مسخِ تاریخیِ حقیقت، بسیار مظلومانه به تصویر کشیده شده است. و صد البته که خوشبختانه هنوز هستند کسانی که برای ما از حقیقت آوینی بگویند و در این گفتهها نه از جادهی انصاف و تقوا خارج شوند، و نه حبّ و بغضهای سیاسی مخالفان و موافقان آوینی را برایمان پررنگ کنند و نه برای اثبات چیزی، دست به تحریف چیز دیگر بزنند. خوشبختانه آنها هنوز هستند و آوینی نیز هنوز هست. با صدایش، با مکتوباتش و با آن وعدهی حقی که گفت: «مپندارید کسانی که در راه خدا کشته میشوند، میمیرند. آنها زندهاند.»
[1] utilitarianism، به معنی «سودمندگرایی» یا «اصالت فایده»
[2] . Psychotic، به معنی اختلالات روان پریشانه
[3] در مصاحبه با روزنامه صبا شماره 619 - 17/9/1395
به نظرم آوینی خیلی گسترده است و البته تاحدود زیادی ناشناخته حتی در میان جماعت انقلابی .
بررسی اینکه چطور شخصیت و افکار آوینی به درستی شناسانده شود خیلی مهم است.