کدام آوینی؟ کدام تع-حریف؟
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
روایتهای زیادی از سید مرتضی آوینی و شخصیتش شنیده ایم.
شهدا دوستان و دوستداران زیادی دارند و سید مرتضی آوینی نیز. خصوصا اینکه اهل فرهنگ و هنر بود و من با «اهل بودن» نه در ظاهر، که در معنای باطن آن کار دارم.
از سال 71 تا کنون تعریفهای زیادی از سید مرتضی آوینی شنیده ایم. تعریفهای زیادی از «راستی»های انقلاب و تعریفهای زیادی از «چپی»ها. برخلاف عدهای که این تعاریف را کنار میگذارند و سعی میکنند مُدام «یک تعریف» را قالب کنند -و آن تعریف هم همانی است که خود میگویند- من تعاریف متعدد را دچار مشکل نمیبینم.
اینکه ما 20 روایت مختلف از سید مرتضی آوینی داشته باشیم لزوما بد نیست، اما این بسیار بد است که ما 20 سید مرتضی آوینی داشته باشیم که هیچ کدام سید مرتضی آوینی نباشند.
عمدتا روایتهایی که از اشخاص میشود را داستانها، شنیدهها و گفتهی آدمها میدانم. اینکه فلانی از او تعریف میکند و یا دیگری از رابطه خوبشان خاطره دارد و در این گفتهها، داستانها و خاطرات گوشههای زیبایی از مرتضای آوینی برای ما میخوانند.
مثلا صادق آهنگران در ماشین برای او میخواند و او اشک میریزد. یوسفعلی میرشکاک خواب او را دیده و دیگری نیز به نوبه خود.
اما آنچه مراد من از این مطلب است، «کدام آوینی؟» است. همان «20 سید مرتضای ناقص» و همان «انسان تک ساحتی».
سید مرتضی آوینی در حیات ظاهری، کم مشکل نداشت. از زیرآب زنهایی که عکس «کامران آوینی» را برده بودند پیش رهبری و گفته بودند فلانی همچین شخصیتی دارد. عکسهای او با سبیل و شلوار لی را به حضرت آقا نشان داده بودند و حضرت آقا هم علاقهشان به آقامرتضی بیشتر شده بود!
اینها بعد از شهادت سید مرتضی، تعریف خاصی هم دارند. سید مرتضی که با شبه روشنفکرها مخالف است، به سید محمد خاتمی نامه میداده و مُدام با سیاستهای فرهنگی وقت مشکل داشته.
جریانی که بسته شدن سوره و آن عکس معروف را به سید محمد خاتمی ربط میدهد، در صورتی که مسئولیتش با فرد دیگری بوده.
سید مرتضای این جماعت امروز در وبلاگها میچرخد و در گیر و دار جملاتی است که هیچگاه نگفته است.
مگر اینطور نبوده؟ چرا این «مرتضی» است، اما اینها همهی «مرتضی» نیست.
گروه دیگری هم هستند که زمام امور را در دوران زندگی او به دست داشتند. فرهنگ را به مذلت کشاندند. چه در دوران سازندگی و چه در دوره اصلاحات نقدهای بسیاری از سید مرتضی آوینی بر آنها وارد شده. نمونهاش مقاله «تحدد و تحجر» ایشان که مثالی است از نقد سیاستهای فرهنگی «سید محمد خاتمی» و یا بهتر بگویم سیاست دولت وقت. دیگری هم مقالاتی که بعدها کتاب «توسعه و مبانی تمدن غرب» شد.
اینها هم امروز از سید مرتضی آوینی تعریفاتی دارند. آوینی اینها عمدتا به سالهای ابتدایی شخصیت او برمیگردد. سالهای نقاشی، سالهای دانشگاه، سید مرتضا با موهای هیپی و نهایتا وقتی قرار است بعد از انقلاب او را بنویسند میشود یک چیزی شبیه به مطلبی که «فلان سایت خبری» از سید مرتضی آوینی در نقد هستهای نوشته است:
سایت فلان مطلبی چاپ کرد که در آن مقاله سید مرتضی آوینی پیرامون مسئله هستهای را تقطیع کرده بود و بعد حواله داده بود به بچه حزباللهیها که «این هم حرف کسی که قبولش دارید. او هم حرف ما را میزده». این گروه هم از تقطیع کردن و تحریف ابایی ندارند.
اگر بپرسند مگر آوینی همان هیپی سبیل نیچهای نبوده باز قرار است بگویم چرا او «مرتضی» است، اما اینها همهی مرتضی نیست.
تلویزیون هم هرسال 20 فروردین را «سالروز شهادت مستندساز شهید» اعلام میکند و او را با «روایت فتح» و «خان گزیدهها» به ما معرفی میکند. با این تعریف دیگر چه جایی برای «سید شهیدان اهل قلم» شدن او باقی است؟
اگر او مستندساز بوده، پس چرا سید شهیدان اهل مستند نشد؟
پیش از آن که «من هم بیایم و تعریف خودم را از سید مرتضی به عنوان تعریف جامع قالب کنم به جماعت»، مختصری هم پیرامون سیدمرتضی به تعریف خانواده بپردازم.
من از جسارت به خانوادهی شهدا بیزارم. آن شهید چه همت باشد، چه زین الدین، چه باکری، باقری، احمدی روشن، کاظمی، چمران، صیاد و یا هر شهید دیگری عزیزند و دوست داشتنی. توهین به خانوادهی شهدا مذموم است و من این را نمیپسندم.
خانواده شهدا عزیزند و با موضعگیریهای مختلفشان عزیز خواهند بود، اما آنچه مهم است این است که خانواده شهدا تا وقتی حرفشان مقبول و مشروع است که در راه شهدا و در راه ولایت فقیه و آرمانهای انقلاب باشد.
اینکه مدتها از مصاحبه و حضور تلویزیونی بستگان شهید سید مرتضی آوینی جلوگیری میشد، امری نکوهیده بود. اما از آن طرف تعریف ایشان از سید مرتضی آوینی نیز به نظر نگارنده -ممکن است غلط باشد- تعریفی ناقص است. سید مرتضایی که آنها هم ارائه میدهند نه آن است که او بوده. آنها آوینی را «فرهنگی» میدانند. آوینی که احتمالا سرش پایین بوده و فقط مقاله مینوشته. آوینی بی سیاست و مگر آوینی خود منتقد «جدایی دین از سیاست» نبوده؟ چطور میشود او فقط فرهنگی باشد و با سیاست کار نداشته باشد؟ چطور همهی نوشتههایش را فرهنگی میکنیم و ساحت «سیاست» را از او جدا میکنیم که به «دیانت» هم لطمه بزند؟
نمیخواهم بگویم تاثیر گرایشات سیاسی خانواده محترم ایشان به جریان خاصی در معرفی او نیز موثر است، اما این «سانسور شخصیتی» را نیز نمیپسندم.
من اگر قرار باشد تعریفی از او ارائه کنم همان چیزی را میگویم که خودش گفته.
او از یک راه طی شده با ما سخن گفت و همین دلیلی شد که بر دل ما و دل بسیاری دیگر نشست. به قول خودش: «تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری نا آشنا هستم».
او خود را در این راه سوزاند و هرچه «من» بود را به «او» تبدیل کرد. امام را شناخت و غرق در او شد. حدیث نفسهایش را در یک گونی ریخت و آنها را آتش زد. «سعی کرد خود را از میان بردارد». او انسان تک ساحتی را طوری دست گرفت که بگویند او این کتاب را خوانده، شبهای شعر و گالری پاتوقش بود، اما فهمید «بتخصص حقیقی درسایه تعهد اسلامی به دست میآید و لاغیر.»
اما امام را شناخت، عاشق طریقت او شد و در طریقی قدم نهاد که پایانش «حیات باطنی انسان» بود. او همان مرتضی آینه جادو است. منتقد سینمای شبه روشنفکری، منتقد سینمای تهوعآور فیلمفارسی و سینمای فلسفی. او مرتضای منتقد «سینمای جشنوارهای» است، اما منتقد سینمای آبگوشتی و فریبکارانه نیز بود. او فرمالیست نبود، اما معتقد بود تا تکنیک نباشد، محتوای خوب نمیتواند فرصت رشد پیدا کند و خود را بنمایاند.
او مرتضای رستاخیز جان، حلزونهای خانه به دوش و آغازی بر یک پایان است. کافی است کسی این کتابها را بخواند و شخصیت آوینی را خود بشناسد. مگر نه اینکه او «اهل ولاء» بود؟ مگر نه اینکه در این مقالاتش و مقالات «توسعه و مبانی تمدن غرب» بارها از غرب زدگی و شبه روشنفکری نوشت و پنبههای آنها را زد؟
سید مرتضای این نوشتهها سیاسی زده نیست، اما سیاسی است. خود را آغشته به سیاست کثیف نمیکند، اما در سیاستهای کشور، در سیاست اقتصادی، سیاست فرهنگی، سیاست اجتماعی خود را دخیل میبیند. دغدغه دارد و قرار نیست به خاطر برچسبهای امروز ما به نام او، «ولایت» و «اهل ولاء بودن» را کنار بگذارد.
من اگر بخواهم تعریفش کنم، او را پرستویی میدانم که از زمین روشنفکران انسان تک ساحتی بلند شد و به آسمان «امام و حیات باطنی انسان» رسید. کسی که ولایی بود، سیاسی بود اما سیاست زده نبود، فرهنگی بود اما نقدهای فرهنگیاش تخریبی نبود. کسی که دغدغه فرهنگ داشت، اما عقده گشایی نمیکرد. او آوینی منتقد خاتمی و هاشمی بود، اما منتقد کیهان و «مدل کیهانی» هم بود.
او همه بود و اینها همه سیدمرتضی است.
سید مرتضی آوینی را تحریف نکنیم.
توصیه من به خودم و همهی علاقهمندان «بسیجی شهید» این است که اگر کتب او را مطالعه نکردیم، حسب وظیفه و حسب خونی که از او جاری شده تا ما به حیات ظاهری ادامه بدهیم، برویم و کتابهایش را یک بار بخوانیم. همه را بدون استثناء یک بار بخوانیم.
سید مرتضی آوینی ولایی بود. از نامهاش به حضرت آقا و مقالاتش پیرامون امام، تا باطن اعتقادش که در تک تک کلماتش و در مقالاتش نهفته بود. در نقد روشنفکری، در نقد اسلام آمریکایی و «پروستریکای اسلامی»، در نقد فرهنگ جهانی و در تلاش برای اثبات فرهنگ انقلابی و اسلامی.
من همهی اینها را از ولایت پذیری میدانم و دیگر لزومی نمیبینم جملهای جعل کنم و به دروغ زیرش بنویسم سید مرتضی آوینی و بگویم «حزب اللهی بودن را با تراژدیهایش دوست دارم» یا «خون دل خوردن برای امام خامنهای زیباتر است» یا «فکه برای من، مکه برای شما».
نگذاریم این متفکر انقلابی اسلامی در گیر و دار سیاست زدگیهایمان گم شود. تفکرش را احیاء کنیم و تعالی بخشیم.
یاعلی مددی
- ۹۴/۰۲/۰۳
تو این بِکش بِکش های سیاست زده، از کسی مثل آقا هم سواستفاده حزبی و جناحی میشه، ایشون که جای خود دارن
چه زیاد شدن آدمایی که زمان حیات بزرگوار حمله و هجمه بود که ازشون دریغ نمیکردن
الان همونا دارن آوینی آوینی گویان واسه رسیدن به چیزی که میخوان سینه میزنن.
من از بیگانگان دیگر ننالم که با من هر چه کرد آن آشنا کرد. یه سری شبه حزب اللهی هم از روی نادونی و جهالت شدن دستگاه زیراکس حدیث های ۲۰۱۵ شهید!