نقدی بر سیستم آموزش و پرورش
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
سالهای بعد از رنسانس در اروپا که به انقلاب صنعتی معروف است، همانطور که از نامش هم پیداست انقلابی است با محوریت «اقتصاد» و «صنعت».
آموزش و پرورش، دانشگاه، کارخانهها، کارگران، مدیران و همه آدمها و ارگانهای موثر به مثابه چرخ دندههای انقلاب صنعتی هستند. انقلابی که «لیبرالیسم» و «سکولاریسم» قرن 21 ریشه در آن دارد.
ما در اینجا قرار نیست پیرامون تاثیر این تفکر بر اروپا و کشورهای غربی صحبت کنیم، بلکه نگارنده قصد دارم پیرامون «تعلیم و تعلم» در انقلاب اسلامی صحبت کنم.
باز هم مثل مقالات پیشین، در این نوشته نیز از آرای سید شهیدان اهل قلم شهید سید مرتضی آوینی در کتاب «توسعه و مبانی تمدن غرب» بهره بردهام و هیچ ابایی از اینکه خود را شیفتهی تفکر او بدانم ندارم و البته آنچه نوشته میشود، برداشتهای نگارنده از نوشتههای ایشان است!
پیش از انقلاب اسلامی تفکر غربی بر کشورمان سایه انداخته بود. سیاست پهلوی بر محوریت سکولاریسم و اقتصاد آن بر مبنای لیبرالیسم شکل گرفته بود و جز حضور یکی دو روحانی در دربار شاه، هیچ نشانی از تاثیر اسلام در فرهنگ، سیاست، اقتصاد، هنر و ... نبود و بالطبع از رژیمی که ایالات متحده آمریکا با کودتا آن را روی کار آورده است، چیزی جز این انتظار نمیرفت.
شاه عملا وابسته به آمریکا و فرهنگ غربی بود و کشور نیز در سایهی این وادادگی وابسته به غرب خصوصا ایالات متحده آمریکا به سر میبرد.
سال 57 واقعهای بینظیر در تاریخ شکل گرفت و غرب و شرق را از خواب غفلت بیدار کرد. ایران که سالها با خیانت شاهان خود امور کشور را به دست شوروی، انگلیس و آمریکا داده بود، با انقلاب اسلامی دنیا را تکان داد و از همین «انفجار نور» بود که بلوک شرق درهم شکست و جماهیر شوروی از درون دچار فروپاشی شد.
انقلاب اسلامی مبتنی بر ارزشهایی بود که ریشهای 1400 ساله داشت و به همین دلیل نیز غرب نمیتوانست به ماهیت این انقلاب پی ببرد. مردم ایران انقلاب را از کدام رادیو، تلویزیون، ماهواره یا رسانهی دیگری گرفته بودند؟ بزرگترین خطری که آن زمان «امپریالیسم» را تهدید میکرد، «کمونیسم» بود و حالا انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی رحمه الله علیه آن سلاله پاک رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم با شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» سینه در برابر امپریالیسم و سکولاریسم سپر کرده بود.
امام خمینی به عنوان رهبر انقلاب اسلامی راهبردهای اساسی را تعیین میکرد و مردم نیز توقع داشتند مسئولین طبق این راهبردها حرکت کنند. آنچه حضرت امام و رهبر معظم انقلاب بعد از ایشان به عنوان رهبر جامعهی اسلامی بیان کردند، چه در سیاست، چه در فرهنگ، چه در اقتصاد، هنر و سایر بخشها، غایت و هدف انقلاب اسلامی بوده و توقع میرفت مسیر حرکت ما نیز به آنجا باشد.
در بسیاری از بخشها به این مطلوب رسیدهایم، در برخی بخشها در مسیر رسیدن قرار داریم، اما در زمینهی فرهنگ، آموزش و پرورش که ما آن را «تعلیم و تعلم» میخوانیم، در وضعیت اسفبار و مرحلهی خطرناکی هستیم.
مردم توقع داشتند انقلاب اسلامی بنیان کشور را از اساس اسلامی کند و انقلاب اسلامی نیز به همین دلیل بوده است.
با شروع جنگ عملا اجازه این کار به مسئولین داده نشد و انقلاب نوپا 8 سال درگیر جنگی شد که تمام قدرتهای دنیا برای محو آن سعی خود را کردند، اما به نتیجه نرسیدند.
اما آنچه مهم است، دوران بعد از جنگ سخت و شروع جنگ فرهنگی و به اصطلاح «جنگ نرم» است. دورانی که باید مسئولین کشور نسبت به اسلامی شدن پایههای انقلاب همت میکردند، اما این مسئله در بخش فرهنگی، آموزش و پرورش و دانشگاه عملا انجام نگرفت و چه بسا به سمت غرب گرایید و همین گرایش تاثیر به سزایی در نظام آموزشی ما داشته است.
نگارنده به عملکرد دولتها خصوصا دولت سازندگی و دولت یازدهم در آموزش و پرورش نقد اساسی دارم و پیش از آنکه نقد خود را بیان کنم لازم میبینم پیرامون ماهیت اموزش در غرب و تفاوت آن با تعلیم و تربیت صحبت کنم.
اساس محوریت نظام آموزش غرب بر «اقتصاد» است و انچه ایشان به آن «economy» میگویند، هرگز با اقتصادی که اسلام آن را قبول دارد، یکی نیست. اقتصاد غرب برپایه مصرف بیشتر و مادی گرایی است، اما مقصود اسلام از «ق ص د» صرفهجویی و میانهروی است. چیزی که سالها پیش به «علم تدبیر معاش» تعبیر میشده و برعکس، امروز مصرف گرایی و مصرف هرچه بیشتر نشانهی پیشرفت اقتصادی است.
ما تا زمانی که ماهیت مفهوم «آموزش» در فرهنگ غربی را نفهمیم، حتی به اینکه ممکن است سیستم مدارس و دانشگاههای ما غربی باشند فکر نمیکنیم و اگر اینها در جامعهی کنونی گفته شود، به «توهم توطئه» متهم خواهیم شد.
«آموزش در جهان امروز دقیقاً به معنای آموزش کادرهای تخصصی مورد نیاز برای توسعهی اقتصادی به روشهای معمول است و حتی اگر روشهای دستیابی به توسعهی اقتصادی را تغییر دهیم، دیگر این نظام آموزشی به درد نخواهد خورد و با تغییر دادن غایات و اهداف، پرروشن است که نظامهای آموزشی نیز تغییر خواهد کرد.»1
«توسعه» یا «تکامل» کلماتی است که از دههی 70 و با روی کار آمدن دولت سازندگی به فرهنگ لغات سیاستمداران جمهوری اسلامی وارد شده است و متاسفانه آنچنان فراگیر شده که رییس جمهور محترم نیز بارها و در مکانهای مختلف از «توسعه انقلاب اسلامی» صحبت کرده اند.
«توسعه و تکامل در جهان امروز دو مفهوم مترادف هستند، اما از نظرگاه اسلام اینچنین نیست. در تفکر امروز غرب و تفکری که به تبع غربزدگی در سراسر کرهی زمین اشاعه پیدا کرده است تکامل بشر اصولاً در توسعهی اقتصادی انگاشته میشود، حال آنکه در اسلام تکامل انسان در رسیدن به مقام عبودیت الهی است. انسان کامل از نظر ما «عبدالله» است و پر روشن است که رسیدن به مقام عبودیت لزوماً با توسعهی معاش همراه نیست.
البته از جانب دیگر نباید پنداشت که عبودیت الله و توسعهی اقتصادی نقیض یکدیگر هستند و با هم جمع نمیشوند. خیر؛ نمونههایی هم در قصص مبارکهی قرآن و هم در سیرهی اولیاء الله وجود دارد که جامع این دو بودهاند. سؤال اینجاست که:
آیا توسعهی اقتصادی با این روشهای معمول به تکامل روحی و معنوی انسان منتهی خواهد شد یا خیر؟»2
آنچه غرب از «تکامل» اراده میکند، «ترقی و تکامل ایجابی» است و این پیشرفت و تکامل در تولید ابزار و پیشرفت تمدن تکنولوژیک است. ابزار و تکنولوژی چنان در تفکر غربی ریشه دوانده که در کتب، تاریخ تمدن بشر را بر محوریت همین تکامل بنا کرده اند و مثلا از «دوران پارینه سنگی» نام برده اند. بنابر این وقتی ما در جمهوری اسلامی از «تکامل و توسعه» صحبت میکنیم، قاعدتا این سیر را پذیرفته ایم و نسبت به غرب دچار مقهوریت شدهایم.
البته اگر کسانی بگویند «تکامل» به این معنی نیست، باید از آنها پرسید پس به چه معنی است و چرا ما در تقسیمبندیها کشورهای غربی را کشورهای مترقی و کشورهای آسیایی را «جهان سومی» مینامیم؟ چه چیز باعث ترقی و پیشرفت آنها شده و چه چیز موجب عدم تکامل ما؟
«پیشرفت و ترقی الفاظی مترادف با کمال است و انسان کامل انسانی است که به مقام قرب رسیده و صاحب صفات و اخلاق خدایی باشد. رفاه اقتصادی حتما متلازم با کمال روحی نیست و اصلاً این از بزرگترین فریبهای این تمدن است که لفظ «اقتصاد» را به معنای کنونی آن استعمال میکنند.»3
البته مقصود این نیست که رفاه مادی با «تعلیم و تعلم» یا «تعلیم و تربیت» در تعارض است. توسعهی اقتصادی {بر مبنای دینی} نیز باید در دستور کار حکومت اسلامی باشد، اما «هدف» و «غایت» رسیدن به توسعه و رفاع مادی نیست و اگر آنها را به عنوان هدف اطلاق کنیم، جاده از راه اصلی خود خارج خواهد شد، زیرا چیزی جز شکم پرستی نیست.
«برای آنکه تصور درستتری از موضوع پیدا کنیم باید نظام آموزشی حوزههای علمیه و سیستم آموزشی مدرسهای و دانشگاهی را با یکدیگر مقایسه کنیم. این مقایسه باید کاملاً از سر ایجاز و اجمال صورت گیرد، و اگر نه، این مقال نمیتواند تحمل پذیرش آن را داشته باشد.
پیش از هر چیز، بار دیگر باید گفت که معنا و ریشهی همهی تفاوتهایی که در این دو نظام آموزشی وجود دارد در غایت آنهاست. غایت نظام تعلیم و تربیت حوزههای علمیه، تفقه در دین و رسیدن به کمال الهی انسان است، حال آنکه غایت نظام آموزشی کنونی تربیت کادرهای تخصصی مورد نیاز این تمدن است. جدایی این دو نظام از یکدیگر به تبعیت از جدایی دین و علم در تفکر کنونی بشر اتفاق افتاده است. جدایی دین از همهی امور اجتماعی بشر ـ اعم از اقتصاد، سیاست، علم و ـ ... امری غیر قابل اجتناب است که تفکر کنونی غرب بدان منتهی میشود، و به تبعیت از همین جدایی است که کار حوزههای علمیه صرفاً به تعلیم و تربیت دینی و روحانی اختصاص مییابد. اکنون بیشتر از یک قرن است که دیگر در حوزههای علمیه ریاضیات، هندسه، هیأت، نجوم، طب و سیاست تعلیم و تدریس نمیشود، حال آنکه در قدیم مرسوم جز این بوده است.
توضیحی که در همین جا ذکر آن لازم است این است که مقصود حقیر از علومی که مذکور افتاد ـ ریاضیات، هندسه، هیأت و نجوم، طب و سیاست ـ هرگز آن چیزی نیست که امروزه در دانشگاهها تدریس میشود. سیری که بشر غربی در قرون جدید در جهت جدایی علم و دین از یکدیگر پیموده به تغییری اساسی در مبانی و مفاهیم علم ـ به مفهوم رایج آن ـ منجر شده است، تا آنجا که دیگر نمیتوان گفت مقصود امروزی ما از هندسه و هیأت و طب و سیاست و دیگر علوم همان چیزی است که مورد نظر قدما بوده است.»4
«هر آدم منصفی با کمی تحقیق خواهد پذیرفت که این نظام آموزش مدرسهای و دانشگاهی با این صورت و کیفیت زاییدهی انقلاب صنعتی است. حتی آدمی مثل الوین تافلر نیز که پاسدار تمدن غرب و مداح بیجیره و مواجب امپریالیسم آمریکاست، در کتاب «موج سوم» مینویسد: با انتقال کار از مزارع و منازل میبایست کودکان را برای زندگی و کار در کارخانه آماده ساخت. صاحبان اولیهی معادن، کارخانهها و آسیابها در انگلستان در حال صنعتی شدن ... دریافتند که «تقریباً تربیت افراد بالغ اعم از روستاییان یا افراد شاغل در صنایع دستی برای کار مفید در کارخانه غیر ممکن است.» [ بنابراین، باید به سراغ کودکان رفت و آنان را از کودکی برای کار مفید در کارخانهها آماده کرد.] آماده ساختن جوانان برای نظام صنعتی بسیاری از مشکلات بعدی این نظام را بمقدار معتنابهی حل میکرد. در نتیجه ساختار مرکزی دیگری برای جوامع موج دوم بوجود آمد که همانا آموزش و پرورش همگانی بود.
آموزش و پرورش همگانی که بر پایهی مدل کارخانه طرحریزی شده بود خواندن، نوشتن، حساب و قدری تاریخ و موضوعات درسی دیگر را یاد میداد. این «برنامهی درسی آشکار» بود. اما در پشت آن یک «برنامهی درسی نهانی» که چندان آشکار نبود وجود داشت، که اساسیتر بود: این برنامه که هنوز هم در اغلب کشورهای صنعتی معمول است مشتمل بر سه درس است: درس وقتشناسی، درس اطاعت، و درس کار تکراری طوطیوار. کار در کارخانه به کارگرانی نیاز دارد که بخصوص در مورد کار زنجیرهای بموقع سر کار حاضر شوند و از مقام بالا دستور بگیرند و بدون چون و چرا دستورات را اجرا کنند. در نهایت، کارخانه به زنان و مردانی احتیاج دارد که غلام حلقه بگوش ماشین یا اداره باشند و کارهای فوقالعاده یکنواخت و تکراری را بیچون و چرا انجام دهند.»5
حال که با ماهیت نظام آموزش غربی و تفاوت آن با نظام تعلیم و تعلم در اسلام اشنا شدیم، به مسئله اصلی این نوشته، یعنی نقد نگارنده به عملکرد وزارت اموزش و پرورش در سالهای پیشین و دولت فعلی برگردیم.
خصوصیسازی مدارس در ایران از زمان وزارت آقای «نجفی» در دولت آقای هاشمی رفسنجانی آغاز شد. سیاستی که کاملا نشانگر تفکر غالب بر دولت سازندگی بود و در آن «توسعه اقتصادی» بیش از هر چیز اهمیت داشت. مدارس غیرانتفاعی از آن زمان تا کنون چنان گسترش یافته است که اکثر مدارس دولتی نیز به مدارس غیر انتفاعی تبدیل شده اند و نقطهی ناامید کننده آنجاست که آقای فانی وزیر آموزش و پرورش دولت یازدهم از واگذاری هرچه بیشتر این مدارس خبر داده است.
مدارس دولتی غیر انتفاعی میشود و دولتهایی که رویکردی متمایل به «لیبرالیسم» دارند از این طرح بیشتر حمایت میکنند. این مسئله با آنچه باید در جمهوری اسلامی پیاده شود کاملا در تضاد است و اصل مطلب نیز همینجاست.
چه کسی باید برای تحصیل فرزندش هزینهی بیشتری بپردازد؟ ثروتمند یا فقیر؟
چه دانشآموزی باید در مدرسهی غیر انتفاعی درس بخواند؟ دانش آموز ممتاز یا دانش آموزی که دل به درس نسپرده است؟
طبیعتا اگر قرار باشد دانشآموزی برای درس خواندن بهایی بپردازد، باید کسی باشد که خوب درس نخوانده و شاگرد ضعیف و تنبلی بوده است. مدارس غیر انتفاعی اگر ایجاد میشوند باید برای این افراد باشد و هزینهها نیز باید توسط کسی داده شود که از امکانات دولتی استفاده نکرده و دل به درس خواندن نسپرده است؟
اما امروز حقیقت چیزی خلاف آن است. تمام مدارس غیرانتفاعی مملو از دانشآموزانی است که یا زندگی مرفهی دارند و یا اگر از خانوادههای متوسط هستند، والدین با قرض و وامهای متعدد توانستهاند فرزند خود را در این مدارس ثبت نام کنند.
به سبب پولی که از دانشآموزان گرفته میشود، بهترین امکانات، بهترین دبیران و بهترین کادر آموزشی در اختیار دانشآموز قرار میگیرد و آنچه دیده شده این است که «پول و ثروت» در این مدارس بر معلم و مدیر و ناظم نیز ارجحیت دارند و مثلا با فلانقدر هزینه، دانشآموز تنبل میتواند نمرهی خوب کسب کند.
حال در مقابل چه اتفاقی افتاده است؟
مدارس دولتی با کمبود امکانات مواجه اند. هزینهای که دولت برای هر دانشآموز به مدارس دولتی میدهد، تقریبا ده هزار تومان است و این خود نشانگر سیاستمردان دولت یازدهم در جمهوری اسلامی است. مدارس دولتی صرف نظر از کمبود امکانات، از نبود کادر آموزشی قوی نیز رنج میبرند. معلمی که میتواند در یک مدرسه غیرانتفاعی با هزینهی بیشتری درس بدهد، وقت خود را در مدرسهی دولتی نمیگذارد.
اگر نگوییم حال حاضر این مسئله دیده میشود، با وضع موجود متاسفانه بزودی مدارس دولتی به جایی تبدیل خواهد شد که خانوادههای فقیر و کم بضاعت جامعه در آن تحصیل میکنند و از هر نوع امکاناتی محروم اند.
با این روش، به جای آنکه هزینهها از دوش خانوادههای متوسط و کم بضاعت برداشته شود یا مدارس دولتی محل تحصیل دانشآموزان ممتاز باشد، تغییر ماهیت میدهند و این تغییر، ماهیتی جز «نظام طبقاتی» و ارزشگذاری بر ثروتمند و بیارزش کردن قشر کم درآمد ندارد.
البته اکثر اقدامات دولت سازندگی و دولت یازدهم ارزشگذاری طبقه ثروتمند و بیارزش کردن طبقه متوسط و ضعیف بوده است و این امر نیز در راستای همان تفکر غلط است.
دولت موظف است هزینهی تحصیل دانش آموزان را تا دیپلم بپردازد و با این روش، خانوادههای ایرانی از جمله خانوادههای متدین پولدار یا متوسط نیز به جای آنکه فرزندان خود را بدون هیچ هزینهای در مدارس دولتی ثبت نام کنند و خیالشان از بابت تحصیل راحت باشد، یا باید هزینهای چند میلیونی بپردازند و یا فرزند خود را در بدترین مدارس ممکن ثبت نام کنند.
این رویکرد نهتنها در زمان فعلی وضعیت نامطلوبی را فراهم کرده است که درآینده نیز خانوادههای متوسط یا باید خیال فرزند داشتن را از ذهن خود بیرون کنند یا با داشتن فرزند خود را آمادهی مواجهه با مدرسههای بیامکانات دولتی کنند.
صرف نظر از غیرانتفاعی بودن مدارس، از نیمهی دوم دههی هشتاد به بعد عمدهی کسانی که «معلمی» شغل آنها شده کسانی هستند که همچون دههی 70 و 60 جایگاهشان مناسب معلمی نیست.
باید کسانی شایستهی تدریس در مدارس باشند که از نظر صحت اخلاقی از بهترینهای جامعه و الگویی برای دانشآموز و خانوادههای ایشان باشند، اما سوال اینجاست که آیا دبیرانی که وقت خود را با سریالهای ماهوارهای میگذارند و یا اعتقاد عملی به اسلام و دستورات اسلامی ندارند، میتوانند آیندهی فرزندان جمهوری اسلامی را به بهترین شکل رقم بزنند؟
آنچه امروز در مدارس آموزش داده میشود، برای سال آیندهی دانش آموزان نیز مناسب نیست. چه رسد به آنکه دانش آموزان امروز بخواهند جامعهی فردا را اداره کنند. مدارسی که «پول و ثروت والدین» حرف اول را میزند و کسانی که با هزینهی مالی نمرهی بیشتری میگیرند، مدارسی که به جای «تعلیم و تعلم»، آمار قبولی هر چه بیشتر را ملاک برتری خود میداند و نظام آموزشی که هیچ بار علمی مفیدی ندارد، حاصل آن چیزی است که امروز در کشور میبینیم.
کم کردن حجم کتب از دوران تحصیلی دانش آموزان در دهه 60 و 70 به وضعیت کنونی، تغییر ماهیت کتابها، اسلامی نبودن بسیاری از مباحث در مقاطع تحصیلی مختلف، معتقد نبودن کادر جدید آموزشی مدارس، تبدیل سیستم نمرهی دانشآموزان به شیوهی مضحکانه فعلی و... نشان از این مسئله دارد و با وضعیت فعلی یقینا دانشاموزان امروزی درآینده از کمترین و حداقلترین سواد ممکن بهره خواهند برد و عملا کشور با مشکل مواجه خواهد شد.
آیا آنچه در ابتدای متن از «تعلیم و تربیت در اسلام» صحبت شد، با آنچه امروز در نظام آموزشی مدارس جمهوری اسلامی میبینیم در یک جهت و همسو است؟ به نظر نگارنده نظام فعلی چه از نظر تعلیم و چه از نظر سازمانی نهتنها هیچ شباهتی با آنچه مورد تایید اسلام ندارد، بلکه در مغایرتی آشکار به سر میبرد و با سرعت به سمت غرب میتازد.
نگارنده معتقدم بیشترین خیانتها در جمهوری اسلامی در سه وزارت آموزش و پرورش، علوم و فرهنگ و ارشاد اسلامی انجام شده است و سهم هر سه در پیشرفت کشور، تعالی معنوی افراد، فرهنگ جمهوری اسلامی و آیندهی انقلاب بر هیچ کس پوشیده نیست.
معالاسف با استیضاح فلان وزیر و روی کار آمدن دیگری این مسئله تفاوتی نخواهد داشت. لیبرالیسم و سکولاریسم ریشه در برخی از مسئولین جمهوری اسلامی دوانده است و تا زمانی که ایشان در دولت، مجلس و سایر ارگانها روی کار باشند وضعیت به همین شکل خواهد بود.
و در نهایت این رویکرد، آن چیزی که از «انقلاب اسلامی» و انقلاب «پابرهنگان» و «مستضعفین» انتظار میرود نیست و بالعکس ترویج لیبرالیسم و نظام سرمایهداری خواهد بود.
منابع:
1- سید مرتضی آوینی- نشر واحه- توسعه و مبانی تمدن غرب- فصل نظام آموزشی غربی، محصول جدایی علم از دین
2- همان
3- همان
4- همان
5- همان
- ۹۴/۰۲/۲۷
آفرین.
جای تامل داره این نوشته. جای کار داره