نـــیـــوک لـــیــــدر

بررسی تحلیلی قیام عاشورا- قسمت دوم

مسیح | سه شنبه, ۶ آبان ۱۳۹۳، ۰۵:۱۵ ب.ظ | ۲ نظر

گفتیم امام حسین علیه‌السلام قبل از ورود به کاخ ولید، موالی خود را جمع کرد و به ایشان گفت مواظب باشند اگر سر و صدا بلند شد، شر ولید را از حضرت دفع کنند.

آیت‌الله خامنه‌ای در خطبه‌های نماز جمعه در تاریخ 21 شهریور سال 1365 پیرامون این قضیه این‌طور می‌گویند:

«به آن جوان‌ها گفتند که اگر حادثه‌ای در داخل قصر ولید پیش آمد، شما دخالت کنید و وارد شوید و درگیری ایجاد کنید؛ یعنی از اول حسین به علی علیه‌السلام تسلیم زور نمی‌شد و بنا را بر مبارزه، مقابله و اصرار جلوگیری از این ظلمی که داشت روز به روز عالم‌گیر می‌شد، قرار داده بود تا لحظه‌ی آخر. درس بزرگ امام حسین علیه‌السلام همین است.»

 

اما بعد. در کتاب آه {ترجمه نفس‌المهموم} آمده است:

«حسین سوی ولید شد. مروان حکم را انجا یافت، و ولید خبر مرگ معاویه به او داد.

حسین گفت: «انا لله و انا الیه راجعون.»

آن‌گاه نامه‌ی یزید را بر او خواند- که ولید را به گرفتن بیعت امر کرده بود.

حسین گفت: «چنین بینم که به بیعت من در پنهانی قناعت نکنی تا اشکارا بیعت کنم و مردم بدانند.»

ولید گفت: «آری چنین است.»

حسین گفت:«پس، صبح شود و رای خویش را در این امر بینی.»

ولید گفت: «اگر خواهی، به نام خدای بازگرد تا با جماعت نزد ما آیی.»

مروان گفت: «به خدا سوگند که اگر حسین اکنون از تو جدا گردد و بیعت نکند، بر مثلِ آن دست نیابی تا کشتار میان شما بسیار گردد. او را نگاه دار از نزد تو بیرون نرود تا بیعت کند یا گردنش را بزنی.»

حسین برجست و گفت: «ای پسر زرقا! آیا تو مرا می‌کشی یا او؟ به خدا سوگند دروغ گفتی و گناه کردی.»

مروان گفت: «با امیرالمومنین بیعت کن.»

حسین گفت: «وای بر تو که بر مومنین دروغ گفتی!‌ چه کسی او را بر مومنین امیر کرده؟»

مروان بایستاد و شمشیر بکشید و گفت: «جلاد را بگوی پیش از اینکه از این خانه بیرون رود، گردنش را بزند و خون او در گردنِ من!»

و بانگ برخاست. پس نوزده تن از اهل بیتِ حسین داخل شدند. خنجرها کشیده، و حسین با آنها بیرون آمد.

مروان ولید را گفت: «سخن مرا نپذیرفتی و به خدا سوگند که دیگر او خود را در اختیار تو نگدارد.»

ولید گفت: «ویح غَیرِکَ یا مروان!‌ چیزی را برای من پسندی که دینِ مرا تباه کند. به خدا که دوست ندارم آن‌چه بر او آفتاب می‌تابد و از آن غروب می‌کند که از ملک و مال دنیا، مرا باشد و حسین را بکشم؟ به خدا قسم عقیده‌ی من این است که مردی که به خونِ‌حسین او را محاسبه کنند نزد خدا، روز قیامت سبک میزان است.»

مروان گفت: «اگر عقیده‌ی تو این است، در آن چه کردی بر صواب رفتی.» این را به طنز گفت و رای او را ناپسندیده داشت.

و خبر به یزید رسید. ولید را معزول گردانید و مروان را ولایت مدینه داد و بر دو پسرِ عمر و ابی‌بکر سخت نگرفت.

 

عبدالله بن زبیر را نیز خواستند، برادرش جعفر را فرستاد و با حیلتی مهلت خواست. سپس هنگامه شب از راه‌های غیر متعارف به سوی بیابان‌های مکه گریخت. ولید هم نتوانست به او دست پیدا کند.

چون بامداد شد، ولید یک تن از موالیان بنی‌امیه با هشتاد سوار به دنبال ابن زبیر فرستاد.

او را نیافتند و بازگشتند.

 

حسین از خانه بیرون امد تا اخبار مردم بشنود. مروان او را دید و با او گفت: «ای اباعبدالله، من خیر تو را خواهانم. سخن مرا بپذیر که راهِ‌ صواب این است.»

حسین گفت: «آن چیست؟ بگو تا بشنوم.»

مروان گفت: «من می‌گویم با یزید بیعت کن- که هم برای دینِ‌‌ِ تو بهتر است، هم برای دنیای تو

حسین گفت: «انا لله و انا الیه راجعون.

اسلام را وداع باید گفت اگر امت گرفتارِ‌ امیری چون یزید گردند. و من از جد خود، رسولِ‌ خدا شنیدم می‌‌گفت: «خلافت بر آلِ‌ ابوسفیان حرام است.» و سخن میان آنها دراز کشید تا مروان خشمگین بازگشت.»

 

مروان کیست؟

شهید سید مرتضی آوینی در کتاب فتح خون می‌نویسد:

«مروان کیست؟ و چرا باید به این پرسش پاسخ دهیم که مروان کیست؟

ارزش تاریخی این دیدار در گرو شناخت مروان بن حکم و هویت سیاسی اوست، و گرنه چرا باید از این واقعه سخنی به میان آید؟

مروان بن حکم به «وزغ بن وزغ» مشهور است و این شهرت به حدیثی باز می‌گردد که در جلد چهارم «مستدرک» از رسول خدا نقل شده است.

چشم باطن نگرِ رسول خدا در همان دوران کودکی مروان، صورت حَشریه او را دیده بود که فرمود:

«او قورباغه فرزند قورباغه است و ملعون پسر ملعون» حکم بن عاص -پدر مروان- کسی است که رسول خدا درباره او فرموده است:

«لعنک الله و لعن ما فی صلبک.» به راستی آن مهربان، مظهر کامل رحمت عام و خاص خداوند، چه دیده بود از حکم بن عاص و مروان که درباره آنان سخنی اینچنین می‌فرمود؟ چه کرده بود این وزغ منفور زشت که نبی رحمت، او را و فرزندش را از مدینه به طائف تبعید نموده بود؟ مروان تا دوران حکومت خلیفه سوم‌ در تبعید بود، اما «عثمان بن عفان» او را بازگرداند و به مشاورت خاص خویش برگزید.

او درجنگ جمل از‌ آتش گردانان جنگ و جزو اسیران جنگی بود که مورد عفو امیرمؤمنان قرار گرفت، اما پس از جنگ بصره، در شام به معاویه پیوست و بعد از آنکه معاویه بر مسلمین سلطنت یافت، از جانب معاویه به حکومت مدینه و مکه و طائف دست یافت و در اواخر عمر نیز آنچه علی درباره‌اش پیش بینی کرده بود به وقوع پیوست و برای دورانی بسیار کوتاه به خلافت رسید؛ آن همه کوتاه که سگی بینی خود را بلیسد.

حال، این مروان بن حکم است که در برابر امام حسین در کوچه‌های مدینه ایستاده و او را به سازش با یزید پند می‌دهد، و چگونه می‌توان پند این‌چنین کسی را پذیرفت؟ امام حسین در جواب او فرمود:

«انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام.

وای بر اسلام آنگاه که امت به حکم‌روایی چون یزید مبتلا شود! و به راستی از جدم رسول الله شنیدم که می‌فرمود خلافت بر آل ابی‌سفیان حرام است. پس آنگاه که معاویه را دیدید که بر منبر من تکیه زده است، شکمش را بدرید، اما وااسفا که چون اهل مدینه معاویه را بر منبر جدم دیدند و او را از خلافت بازنداشتند، خداوند آنان را به یزید فاسق مبتلا کرد.»

 

 

نظرات (۲)

سلام
ممنون خلاصه و جامع بود
انشالله ادامه ش رو هم به زودی بخونیم
پاسخ:
سلام
ممنون
ان شاءالله
خیلی خوب، جمع و جور و خلاصه. مرسی

اگر هم تا الان چیزی نمی گفتم، تحریف و سواستفاده از امام حسین و کربلا سکوت کردنی نیست واقعا.
پاسخ:
خواهش میکنم.
حاج احمد پناهیان میگه اگر با این صحبت رییس جمهور فقط یک نفر از حرکت امام حسین علیه‌السلام، برداشتش تغییر پیدا کنه و نادرست بشه، ایشون در خون امام حسین شریک هستن.
حالا من نمیگم در خون ایشون شریک هستن، ولی اگر این حرف‌ها کسی رو به راه دیگری بکشونه، در گمراهی اون ادم شریک هست حتما.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی