نـــیـــوک لـــیــــدر

بررسی تحلیل قیام عاشورا- قسمت هفتم

مسیح | چهارشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۳، ۰۳:۱۱ ب.ظ | ۰ نظر

در مطلب پیشین خواندیم:

از آنچه در تاریخ بیان شده، می‌فهمیم که هجده هزار نفر -طبق روایتی 25هزار نفر- با مسلم علیه‌السلام بیعت کردند.

علت تعجیل مسلم بن عقیل در ارسال نامه به حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام نیز حضور عبیدالله در کوفه و اقدامات او بود.

مسلم با ارسال نامه به امام حسین علیه‌السلام قصد داشت او را از بیعت آگاه کند تا به کوفه آید، اما ماجرای دست‌گیری مسلم و خیانت کوفیان به او، بعد از ارسال نامه بود.

 

اما بعد.

 مسلم بن عقیل به امام حسین علیه‌السلام نامه ارسال کرده و در منزل هانی بود.

ابن زیاد یکی از یاران خود را مامور به جاسوسی کرد و به او 3هزار درهم داد و گفت: با یاران امیرالمومنین و شیعیان امام حسین علیه‌السلام در کوفه باش و به ایشان نزدیک شو و خودت را به مسلم بن عقیل برسان. این پول را به آنان بده و بگو که از آن‌ها هستی و تا می‌توانی از آن‌ها خبر جمع کن.

جاسوس عبیدالله بن زیاد که مَعقَل نام داشت، از اشخاص ناآشنا در کوفه بود و خود نیز شیعیان کوفه را به خوبی نمی‌شناخت. یعنی نمی‌دانست شیعیان کوفه دقیقا کدام شخص یا اشخاص هستند. به همین دلیل به مسجد رفت و دید فردی در حال نماز خواندن است.

پس از نماز به او گفت: من اهل شام هستم و خدا مرا از دوستان اهل بیت قرار داده است.

شنیده‌ام از بستگان ایشان کسی در کوفه است و می‌خواهم 3 هزار درهم به او بدهم. شنیده‌ام او بیعت می‌ستاند، می‌خواهم مرا نزد او ببری تا بیعت کنم.

مرد شیعه، مسلم بن عوسجه از یاران امام حسین علیه‌السلام بود که بعدا در کربلا شهید شد. از آنجا که از عبیدالله و باخبر شدن او بیمناک بود، از معقل بیعت گرفت تا با دادن پیمان‌ها و سوگندهای سخت و کتمان اینکه او را دیده، او را نزد مسلم بن عقیل ببرد.

 

از طرفی، «شریک بن اعور» یکی از دوستان عبیدالله {که از شیعیان امیرالمومنین علیه‌السلام بود» مریض شد. او در خانه‌ی هانی بود. عبیدالله پیام داد که برای دیدن او، شب به منزل هانی خواهد آمد.

کتاب آه {ترجمه نفس‌المهموم} در این باره می‌نویسد:

شریک به مسلم گفت:

«این مرد فاجر امشب به عیادتِ من آید. چون من گفتم مرا آب دهید، بیرون آی و گردنِ او بزن. آن‌گاه در قصر امارت بنشین که کسی تو را مانع از آن نشود. و اگر من از بیماری رهایی یافتم، به بصره روم تا کارِ انجا را برای تو یکسره کنم.»

و چون شام شد، ابن زیاد برای عیادت شریک بیامد و شریک با مسلم گفت:

«مبادا این مرد از چنگ تو به در رود!»

و هانی برخاست و گفت: من دوست ندارم عبیدالله در خانه‌ی من کشته شود.»

عبیدالله بیامد و بر فِراشِ شریک بنشست. عبیدالله از شریک حال بپرسید و گفت:
«بیماری تو چیست و از کی بیمار شدی؟»

شریک گفت: «مرا آب دهید.»

کنیزکی قدحِ آب بیرون آورد، چشمش به مسلم افتاد، از جای بشد.

شریک دیگر باره گفت: «مرا آب دهید.» و بار سوم گفت:

«وای بر شما! مرا از آب هم پرهیز می‌کنید؟ به من آب بدهید اگر چه جان من در سر آن برود.»

یکی از یاران عبیدالله که همراه او بود، او را بفشرد. عبیدالله از جای برجست. شریک گفت: «ای امیر، می‌خواهم تو را وصی خویش کنم.»

ابن زیاد گفت: «نزد تو باز گردم.»

پس مهران -یار عبیدالله- او را به شتاب می‌برد و گفت: «قسم به خدا می‌خواستند تو را بکشند.»

عبیدالله گفت: «چگونه با اینکه شریک را اکرام می‌کنم، آن هم در خانه‌ی هانی که پدرم اِنعام‌ها بر او کرده بود؟»

مهران گفت: «همین است که با تو گفتم.»

 

اگر مسلم علیه‌السلام همان موقع شمشیر کشیده بود و عبیدالله را می‌کشت، کار یکسره می‌شد. یعنی حکومت به دست شیعیان امیرالمومنین علیه علیه‌السلام می‌افتاد و مسائل بعدی اتفاق نمی‌افتاد.

اما در مکتب اهل بیت امیرالمومنین و امامان شیعه، این شیوه‌ی کشتن مذموم و مطرود است. 

یعنی در روایات هم از این نوع کشتن که به «فتک» معروف است، نهی شده و از انجام ان جلوگیری شده است.

خصوصا اینکه مسلم در منزل هانی بود و هانی به رسم اعراب دوست نداشت مهمانش را در خانه‌ی خود بکشد.

 

در کتاب بحارالانوار و در ترجمه‌ی نفس‌المهموم آمده:

مسلم بیرون آمد.

شریک با او گفت: «تو را چه مانع شد از کشتنِ وی؟»

گفت:

«دو چیز. یکی آنکه هانی کراهت داشت عبیدالله در خانه‌ی او کشته شود و دیگر، حدیثی که مردم از پیغمبر روایت کرده اند که «اسلام از کشتن ناگهانی منع کرده است.»

 

پس از سه روز، شریک از دنیا رفت.

معقل، جاسوس ابن زیاد نیز با مسلم بن عوسجه رفت و آمد می‌کرد تا اینکه نزد مسلم بن عقیل رسید. او پول خود را به مسلم علیه‌السلام داد و مسلم آن را قبول کرد و به یکی از یاران خود که مسئول خرید سلاح بود، پول را داد.

جاسوس ابن زیاد از راز آن‌ها و اقداماتشان با خبر شده و آن‌ها را به عبیدالله گزارش می‌داد.

در این زمان، هانی بن عروه نیز به بهانه‌ی مریضی در خانه بود و برخلاف سایر روسای قبیله‌های کوفه، به دیدار عبیدالله نمی‌رفت.

 

  • مسیح

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی