یک بار دیگر سلام
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
بیشتر از اینکه حوصلهام برای نوشتن در مورد مسائلی مانند سکولاریسم در کشور، فساد اقتصادی، بنیان ویران اقتصادی، اقتصاد غرب و اقتصاد ایران، فرهنگ غربی و فرهنگ اسلامی، مخالفت کردن با همه غرب یا بخشی از غرب و .... نمیکشه، تمرکزی هم برای نوشتن ندارم و طبیعتا وقتی تمرکز و حوصله در کار نباشه، متن بیمحتوایی شکل میگیره. {حالا انگار قبلا با محتوا بوده}
این مطلب، خرده حرفهایی از مسائل مختلفی که به ذهنم میرسه رو مینویسم. هر موضوع درحد یک پاراگراف. شاید بعدا بیشتر نوشتم و متمرکزتر. فعلا که ذهنم تمرکز نداره.
- وقتی به پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله و سلم توهین میشه، سوال پیش میاد که چه کاری «میتوان» کرد؟
اگر «تونستن» رو به معنای کاری که از عهدهی ما برمیاد فرض کنیم، مهمترین و اولین اقدامی که میتونیم انجامش بدیم ناراحتی و نارضایتی است و در مرحله دوم که مهم هست، ابرازش.
«ابراز» نارضایتی شکلهای مختلفی داره. منِ نگارنده با نوشتن یک جمله در وبلاگ، وبسایت و صفحه شخصیم در فلان سایت اجتماعی، مردم در راهپیمایی، روزنامهنگار در روزنامه، رسانههای تصویری در رسانههای تصویری و سیاستمداران در بیان و اقدامات دیپلماتیک.
چند شب پیش بحثی تو انجمنی انجام شد و عدهای معتقد بودن که ابراز ناراحتی برای چیه؟ مگر از پیغمبر چیزی کم میشه که ما حتی ابراز ناراحتی کنیم؟ بهتره دنبال علل این رفتار بگردیم و ببینیم چرا جامعه غربی واکنش این شکلی نشون میدن و جملاتی از این قبیل.
{از نظر من} این برخورد نقطهی اصلی اشکال این مسئله است. اینکه ما قبل از ابراز برائت از دشمنی دشمن، دنبال چیز دیگهای میگردیم.
- بعضی رفتارهای سیاستزده رو تا امروز نتونستم درک کنم. اینکه یک طرف راهپیمایان 9 دی رو اجیر شده نظام بدونه و بگه برای ساندویچ جمعیتی بیش از 5 میلیون در تهران برای راهپیمایی اومد و طرف دیگر راهپیمایان اولین راهپیمایی اعتراضی که جمعیتی 3 و نیم تا 4 میلیون داشتن رو کلا اجیر شده و مزدور اسراییل بدونه {صرفا این دو راهپیمایی منظورم بود و در مورد سایر موارد، نظر کلی نمیشه داد}
اینکه عدهای در سایتهاشون سفرهای استانی احمدی نژاد رو با بستهترین حالت لنز تحت پوشش قرار بدن و عدهی دیگری در سایتهاشون عکسهایی از سفرهای استانی روحانی بذارن که جمعیت پراکنده دیده بشه!
این رفتارها از نظر من سیاست زده است و بیتقوایی محض.
- من با مسئله مذاکرات مخالف نبودم، اما با دید فعلی به مذاکرات و نوع مذاکره، نوع نگاهشون به غرب مخالف بودم و معتقدم «غرب زدگی» از این تفکر میباره. در ابتدای وبلاگ هم مخالفتم رو ابراز کردم چون حس کردم وظیفه است. معتقدم اگر بعضی اقدامات که بعد از ماههای اولیه انجام شد صورت نمیگرفت، ما با همون وضع اسفبار ابتدایی و متن اولیه هم مذاکره میکردیم.
من همچنان با نگاه غربزده به غرب و نگاه اونا کلا از ما بهترن ما چقدر بدبختیم مخالفم، اما بعضی از نقدها به مذاکرات گاهی بیش از حد بیانصافی و سیاسی است. وضعیت الان وضعیت دیگری است و در کنار نقدهای درست، باید حمایت کرد تا از داخل حمایت کافی وجود داشته باشه! البته من هرگز موافق سکوت بیجا نیستم.
- باز دوباره نگاه سیاست زده ما به هر مسئلهای، افت بزرگی است که زیاد دیده میشه. سادهزیستی احمدی نژاد رو پوپولیست خوندن و سرزدن روحانی از خانوادههای شهید و جانبازها رو ریاکاری محض دونستن. ما در برابر هر گفتهای مسئولیم و اگر فکر میکنیم بعد از مرگمون و در محکمه عدل الهی، استتوسهایی که گذاشتیم و پیامهایی که فرستادیم و نطقهایی که در شبکههای اجتماعی کردیم صورت حاضر پیدا نمیکنه و در قبالش جوابگو نیستیم، {با توهم مجازی بودن این نوشتهها در معاد} زهی خیال باطل.
آخرت خودمون رو به باد ندیم.
-نمونهی دیگرش علی مطهری است. علی مطهری در زمینه فتنه 88، در زمینه 9 دی، در زمینه رفع حصر دید اشتباهی داره و بیتعارف لغو میگه، اما ایا برخوردهایی که باهاش شد، همون چیزی بود که مدنظر رهبر انقلاب بود؟
ایت الله خامنه ای در دیدار نمایندگان مجلس نهم ٩١/٣/٢٤ :
من قبلاً به برخی از نمایندگان محترم این نکته را عرض کردهام، حالا هم چون همهی شما تشریف دارید، به شما هم میگویم: مجلس جای گفتگوی حکیمانه و خردمندانه است. شما یک حرفی میزنید، استدلالی دارید، استدلالتان را ذکر میکنید؛ بعد نفر بعدی میآید، میگوید به این دلیل، حرف ایشان غلط است، استدلالشان غلط است؛ بالاخره مجموعه هم یا به این رأی میدهد یا به آن رأی میدهد؛ این درست. اگر چنانچه وقتی شما دارید حرف میزنید، دیگری مثلاً شروع کند به دست زدن یا هیاهو کردن، برای اینکه صدای شما به گوش آن مستمع نرسد، این کار، کار حکیمانه است؟ کار خردمندانه است؟ این عادت باید در مجلس ریشهکن شود که وقتی یک نمایندهای دارد حرف میزند، یا یک وزیری، یک مسئول دولتیای دارد حرف میزند، از یک گوشهی چهار نفر شروع کنند یک صدائی در آوردن! این خیلی چیز بدی است. متأسفانه در مجلس هشتم این بود؛ من نمیدانم حالا در مجلس هفتم هم بود یا نه. من اوّلی که با این قضیه برخورد کردم، حیرت کردم: مگر چنین چیزی ممکن است؟ دیدیم بله، هم ممکن است، هم واقع است! در مجلس اتفاق افتاده.
- من حس میکنم داستان {شما بخونید معضل} بعدی جمهوری اسلامی کلید خورده، از سال بعدی شروع میشه و توی انتخابات مجلس خبرگان گُل میکنه!
اصلاحطلبها یک بار دیگه با روش قدیمی و نخنمای «لوایح دوقلو» و «نظارت استصوابی» به میدون اومدن و قصد دارن اینبار سفتتر و محکمتر از همیشه در مقابل شورای نگهبان ایستادگی کنند. اینبار اتحاد «اصلاحات» «اعتدال» و «هاشمی» انجام شده و به نظر میرسه امید اصلاح طلبها برای فشار به شورای نگهبان به مجمع تشخیصه.
اصلاحات از اوایل دهه 70، «مردم» رو پلی برای رسیدن به ارزوهای خودش قرار داده و سالهاست مدام صحبتهایی مثل «حق حاکمیت مردم» و «حاکمیت اجازه حضور سلایق مختلف رو بده»، «اگر فشار حاکمیت و اعلام سلیقهاش نباشه، مردم حضور پیدا میکنن» و جملاتی که مردم رو در مقابل حاکمیت {شما بخوانید رهبری} قرار میده زیاد میگه.
ما با اصلاحطلبها از این جهت مشکل داریم که روح اصلاحات در عدم پذیرش امام به عنوان امام، کنار گذاشتن رهبری، پذیرفتن باورهای غربی به صورت مطلق و غربی کردن اسلام، اهمیت نداشتن ارمان«انقلاب» و ... گره خورده و اگر تفکر اصلاحطلبهای اصیلی چون حجاریان، نبوی، تاجزاده، آرمین و در نهایت فردی چون سیدمحمد خاتمی رو بگیریم در هیچ یک نشانی از پایبندی به «ولایت فقیه» نمیبینید.
مشکل اینده ما در جایی نمود و ظهور پیدا میکنه که بعضی در مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رد صلاحیت میشن و شعارهای سال 88 رو سر خواهند داد!
- مقایسه ما با غرب در زمینهی فرهنگ، اقتصاد، سیاست، هنر و ... مقایسهای کاملا اشتباهه و اگر در برابر این اشتباه بخواهیم جوابی بدیم که به جای برخورد با این مقایسه، تایید مقایسه باشه، روش اشتباه دیگهای است.
طبیعتا غرب هم مانند شرق نکات مثبتی داره که میشه ازش استفاده کرد، اما قبل از رجوع به غرب و استفاده از نکات مثبت غربی، یک بار دیگه به خودمون رجوع کنیم و ببینیم ایا نکات مثبت اونها از ما گرفته نشده؟ چه در فرهنگ، چه در سیاست، چه در اقتصاد و چه در ادب و هنر بسیاری از گرایشاتی که از غرب به عنوان تمدن میشناسیم با رجوع به شرق و کشورهای اسلامی گرفته شده.
در یک سیر چند سدهای، با روی کار اومدن فراماسونها، {نه با دید نمادگرایانه و شیوهی عدهای که مُدام در نماد و نمادگرایی و عدد گیر کردند} اربابان معابد، صهیونیستها {تفکر صهیونیست}، نظام واحد جهانی و ... فرهنگ، سیاست، اقتصاد و ... یک بار دیگر تغییر کرده و بعد از پستمدرنیسم و رئالیسم جادویی به پوچی رسیده و همین مسئله گرایش به اسلام رو پررنگ کرده.
اونوقت بعضا در کشور ما تفکراتی به وجود میاد که شباهت عجیب و زیادی با انقلابگرایان فرانسوی دارن. خواه غافل و خواه عاقل به پایه و ماهیت نظام انقلابهای اون مدلی.
پس نتیجه اینکه ما در مقایسه به جای ایجاد تطابقهایی که گاها نداریم، برگردیم ببینیم اصول ما چه چیزهایی رو قبول داره و چه چیزهایی رو نداره.
اگر اسلام با روح فلانتیسیم عناد نداره قبولش کنیم و اثار رومانتیک با هدف تعالی روح معنویت انسانها {با این دید که وظیفه تعالی روح انسان قبل از ظهور رو برای رسیدن به ظهور رو داریم، نه وظیفه دیگری} بوجود بیاریم، اما یادمون باشه در این زمینه باید فلانتیسیم سایر کشورها که پیشقراول بودند رو بشناسیم و بعد بخشهاییش که با مکتب اسلام سازگاری نداره رو بیتعارف دور بریزیم.
به عنوان مثال اینکه رمان چقدر میتونه اسلامی و سازگار با مبانی ما باشه؟ اگر نویسنده رمان حدیث نفس کنه و محتوای کتابش اسلامی باشه، این رمان اسلامی و مورد تایید هست یا خیر؟
نداشتن موسیقیدان کلاسیسیسم بسیار بهتر از اینه که ما در یک اشتباه بزرگ، سعی کنیم برای خودمون موسیقیدان کلاسیسیم اسلامی بسازیم.
اگر اسلام با موسیقی سازگاری داره که {به نظر من} داره، با علم درست و صحیح از اسلام و موسیقی، موسیقیهای مورد تایید اسلام معرفی کنیم. خواه مورد تایید غرب و یا حتی خودی قرار بگیره و خواه نگیره. ما وظیفهی تطابق نداریم، ما وظیفه ایجاد درست و هدایت داریم و این وظیفه بر عهدهی تمام اهالی فرهنگ در سرزمین اسلام و تشیع هست.
برخلاف بسیاری همچون نگارنده و بسیاری از اهالی فرهنگ که بدون شناخت کافی از اسلام، مبانی اسلامی و تمدن اسلامی وارد مباحث فرهنگی میشیم و چیزهایی رو قبول میکنیم که اصلا مورد قبول نیست، «شهید سید مرتضی آوینی» از این جهت به عنوان نگارنده یک الگو و نمونهی «زنده»ی اهلِ هنرِ انقلابی و اسلامی شناخته میشه که هم با مکاتب و هنر غرب کاملا اشنایی داره و هم «خودمان» رو به خوبی میشناسه و دچار ساییدگی در پذیرش نمیشه!
{در بیان مکتب فلانتیسیسم، رمان، موسیقی کلاسیسیسم، اصل موسیقی و ... مثالها صرفا یک مثال بودند}
این اشتباه بزرگ که ما غرب رو یک میزان قرار دادیم و خودمون رو باهاش مقایسه میکنیم، اصل اشتباهی است و باید غرب رو با میزانی که داریم بسجنیم. اگر مورد تایید بود بپذیریم و اگر نه دور بریزیم. بعضی از این مقایسههای اشتباه به خاطر چیزی است که {نگارنده} ابهت پوشالی مینامه!
- در مورد شبکههای اجتماعی هم صحبت داشتم، اما به نظرم جای گفتنش اینجا نیست.
علی ای حال درحد یک خط، شبکههای اجتماعی مثل اصل اینترنت، اصل ماهواره، اصل دوربین، فیلم، سینما و ... است و باید طبق همون اصولی با این مورد برخورد کنیم که با اونها باید.
- دو آفت بزرگ دیگه هم داریم و هر دوی اینها از «غرب زدگی» و تفکر «غرب پرستی» نشات میگیره و این آفت هم مثل مسئله فرهنگی و مواجهه ما با غربه.
یکی «علمی کردن اسلام» {علمی که به ساینتیفیک مشهوره} و مبانی اسلام هست و دیگری «دموکراتیک دیدن انقلاب اسلامی» و اسلام!
بعضی سعی میکنن اسلام رو با سنگ محک علم مقایسه کنن و چون نسبت به علم قامت کوچکی دارند و خود رو مجذوب علم امروزی میبینند، برای اینکه در مقابل جریان مخالف داخلی یا در مقابل کشورهای خارجی {اصطلاحا کم نیارن} و اسلام رو مطابق علم نشون بدن، اسلام رو علمی میکنن. همین مسئله باعث شده بسیاری از باورهای غلط مثل «بیگ بنگ» و «سیر تکامل انسان» که هیچ مبنای اسلامی نداره وارد اسلام بشه و حتی سعی بشه که ایات تفسیر تحریفآمیز ابلهانهای داشته باشه که این ادعا رو تایید کنه.
در صورتی که نگاه ما به علم نگاه مجذوبانهای نیست و نباید باشه و علم رو با سنگ محک اسلام، قرآن و روایات تطابق میدیم. هرجایی که اشتباه بود، علم اشتباهه و اسلام رو دچار استحاله احمقانه تفکر خودمون نمیکنیم.
مسئله دوم هم مسئله عجیب و غریبی است که اصل و ریشهاش به دهه 60 و 70 برمیگرده. ما هرگز دموکراتیک نبودیم وقائل به دموکراسی نیستیم.
اگر منظور از «دموکراسی» چیزی است که غرب میگه، ما نهتنها دموکرات نیستیم که اصلا با این تفکر سازگاری نداشته و مشکل هم داریم. غرب دموکراسی رو ولایت مردم بر مردم میخونه و ما مردم رو تا زمانی «مُحِق» میدونیم که بر حضرت حق یعنی «الله» تعارض نداشته باشند. اگر بخواهیم برای جمهوری اسلامی واژهای غربی پیدا کنیم {چرا باید به دنبال واژهی غربی بگردیم و از ساختن یک کلمه جدید پرهیز کنیم؟» که کمی شبیه باشه، «تئوکراسی» نزدیکتر از دموکراسی است.
انسان در غرب از دید «اومانیسم» نشات میگیره و مردم، ازادی و ولایت مردم بر مردم یا دموکراسی، بر پایه اومانیسم است نه انسانی که ما در آیات قرآن مجید و روایات شناختیم.
به همین دلیل وقتی خودمون رو دموکراسی میخونیم، با این سوال غرب مواجه میشیم که چرا در جمهوری اسلامی قانون اعدام وجود داره، چرا همجنس بازی در ایران قانونی به شمار نمیره؟ چرا دیه زن نصف مرده و چراهای بسیار دیگری.
پس به جای نگاه ابلهانه و غربگرایانه به غرب، روش بهتری برای مواجهه پیدا کنیم و بدونیم «این دژ ظاهراً مستحکم بنیانهایی بسیار پوسیده دارد و با تلنگری فرو خواهد ریخت.»
- راهکار مقابله با جریان شیرازی، تبیین، تبیین و تبیین هست. توهین، جک ساختن، فحش دادن و ... نه اخلاقی است، نه شرعی و نه عقلی.
- مسجد!
مسجد مهمترین رکن از دست رفته جامعه ماست و باید این رکن رو برگردونیم. اینکه توی خیلی جاها جدیدا حتی بسیج هم پشت مسجد پایگاه داره و با هیات امنای مسجد خوب نیست، مشکل جدیدیه. زمان حضرت رسول صلی الله علیه و اله و سلم، اگر مسجد همه چیز بوده و پایگاه بوده، صرفا برای کمبود جا و امکانات نبوده!
اتفاقا یک انتخاب استراتژیک بود.
پیش دبستانی و مهد کودک بچهها باید داخل مسجد باشه {داخل مسجد حتما داخل خود مسجد نیست، محیطی که به مسجد مربوط هست} تا از الودگیهایی که میدونیم و خبرداریم دور بشه. بچهای که توی مسجد باشه، احتمال اینکه بعدا نوجوونی و جوونیش رو توی مسجد بگذرونه خیلی بیشتره. حتی کلاسهایی که «خانههای فرهنگ شهرداری» برگزار میکنن هم همه باید در محیط مسجد باشه و مادر و مسجد «خانواده» رو بسازه.
خانمها یک «عذر شرعی» دارن که ممکنه اجازه نده همیشه در مسجد باشن و بتونن حضور داشته باشن، اشکالی نداره. کنار مسجد جایی رو درنظر بگیریم و امورش زیر نظر مسجد باشه. اگر شهرداری میخواد کمک کنه و فعالیت کنه اصلا اشکالی نداره، اما بر مسجد ولایت نداشته باشه.
این رو هم بگم که توی بسیاری از مساجد هیات امنا ادمهای سن و سال دار هستن، باید هیات امنای مسجد متشکل از نیروهای جوون و سن و سال دار باشه که از نظر فکری مسائل مختلف لحاظ بشه.
- «و اما درباره خودمان. نباید بترسیم. حصارها تا هنگامی مفید فایده ای هستند که دزدان شب رو، بر زمین می زیند، اما آن گاه که دزدان از آسمان فرود می آیند، چگونه می توان به حصارها اطمینان کرد؟ پس باید از این اندیشه که حصارهایی بتوانند ما را از شرّ ماهواره ها محفوظ دارند، بیرون شد و « خانه را در دامنه آتشفشان بنا کرد. » باید در رو به رو شدن با واقعیت، به اندازه کافی جرئت و شجاعت داشت. غرب چنین است که در عین ضعف، بیش تر از همیشه رجز می خواند تا خود را در پناه وهم حفظ کند. جنگ کویت چنین بود و بنابراین، تنها اسیران حصارهای توهّم را به وحشت دچار کرد نه آنان که ضعف و پیری این قداره بند مفلوک را در پس اعمال و اقوالش می دیدند. می خواهم بگویم که خود ماهواره، در عالم واقع، آن همه ترس ندارد که طنین این خبر در عالم وهم: « ماهواره دارد می آید. » طنین این خبر تا آنجا هراسناک است که بسیاری، از هم اکنون فاتحه همه چیز را خوانده اند: هویت ملی، اخلاق، زبان فارسی... چنان که پیش از آمدن تلویزیون نیز سخنانی چنین در افواه بود.»
پی نوشت: سه-چهار مورد دیگه هم بود که ترجیح دادم تمام عقاید خودم در مکتب امّلیسم رو بیان نکنم :v و کمی هم روشنفکر بمونم!
- ۹۳/۱۰/۲۷
خیلی خوب نوشتین.