به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
روایتهای زیادی از سید مرتضی آوینی و شخصیتش شنیده ایم.
شهدا دوستان و دوستداران زیادی دارند و سید مرتضی آوینی نیز. خصوصا اینکه اهل فرهنگ و هنر بود و من با «اهل بودن» نه در ظاهر، که در معنای باطن آن کار دارم.
از سال 71 تا کنون تعریفهای زیادی از سید مرتضی آوینی شنیده ایم. تعریفهای زیادی از «راستی»های انقلاب و تعریفهای زیادی از «چپی»ها. برخلاف عدهای که این تعاریف را کنار میگذارند و سعی میکنند مُدام «یک تعریف» را قالب کنند -و آن تعریف هم همانی است که خود میگویند- من تعاریف متعدد را دچار مشکل نمیبینم.
اینکه ما 20 روایت مختلف از سید مرتضی آوینی داشته باشیم لزوما بد نیست، اما این بسیار بد است که ما 20 سید مرتضی آوینی داشته باشیم که هیچ کدام سید مرتضی آوینی نباشند.
عمدتا روایتهایی که از اشخاص میشود را داستانها، شنیدهها و گفتهی آدمها میدانم. اینکه فلانی از او تعریف میکند و یا دیگری از رابطه خوبشان خاطره دارد و در این گفتهها، داستانها و خاطرات گوشههای زیبایی از مرتضای آوینی برای ما میخوانند.
مثلا صادق آهنگران در ماشین برای او میخواند و او اشک میریزد. یوسفعلی میرشکاک خواب او را دیده و دیگری نیز به نوبه خود.
