نـــیـــوک لـــیــــدر

 

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

«ابد و یک روز» ساخته‌ی «سعید روستایی» فیلمی نئورئالیستی است که سعی می‌کند در مسابقه‌ی بدبخت‌نمایی و بی‌‌چارگی خانواده و جامعه‌ی ایرانی گوی و سبقت را از رقیبان خود برباید و الحق هم این کار را انجام داده است. یعنی اگر مراد کارگردان همین مسئله بوده، باید به او تبریک گفت و اگر هدف این نبوده، پس چیست؟

فیلم پر از بدبختی‌ و سیاهی‌های بی‌پایان است و روزنه‌ی امیدی در آن نیست.

پرسوناژها تنها آن جنبه‌ از شخصیت خود را به نمایش می‌گذارند که به کارگردان برای پیش‌ بردن فیلم‌نامه کمک کند و سایر جنبه‌های شخصیتی کاراکترهای فیلم ناقص و الکن است. شخصیت‌ها همه شبیه به‌هم هستند و کاراکتر متفاوتی در فیلم وجود ندارند. همه یا دیوانه و عصبانی اند یا معتاد و بی‌چاره و یا همه‌ی این‌ها باهم. عاشق شدن «مرتضی» به کمک فیلم نمی‌آید و جنبه‌ی دیگر شخصیت او را کامل نمی‌کند. دلسوزی «محسن» برای خواهرش ریاکارانه است و شاگرد اول بودن «نوید» در مدرسه با توپ فوتبالی که مدام همراه اوست و خانه‌‌ای که همیشه دعوا و داد و فریاد دارد، همان جنبه‌ی ناقص پرسوناژهای فیلم است که نه تنها خوب از آب درنیامده، بلکه به کمک فیلم هم نمی‌اید.

در سکانسی از فیلم که قرار است «مرتضی» برادر کوچکش «نوید» را به خاطر شاگرد اول شدن تشویق کند، چیز خاصی جز سی‌دی «گلچین شاد» و رقصیدن وجود ندارد. مخاطب متوجه نمی‌شود که رقصیدن جایزه‌ی اوست یا محض خنده گنجانده شده تا بیننده را از زندگی تلخ خانواده‌ بیرون بکشد. آن‌جا هم باز مفهوم خاصی را نمی‌فهمیم. مثلا در آن همه بدبختی، زندگی جریان دارد؟

نقطه‌ی قوت فیلم همانی است که در ابتدا گفته شد. فیلم در بیان بدبختی و درشت‌نمایی بیچارگی کاراکترها خیلی خوب عمل کرده است. خانواده‌ای که مادرش مریضی سختی دارد، به حدی‌ که اگر سرفه کند بدنش خشک می‌شود. شیشه‌ی فرزند معتادش را نگه می‌دارد تا بتواند بفروشد و پولی به دست آورد. «محسن» برادر معتادی که از کمپ فرار کرده است. شیشه و هروئین می‌فروشد، اما خواهر خود را نه.

«مرتضی» پسر بزرگ خانواده که برادرش محسن را به مامورها می‌فروشد، تا در غیاب او بتواند پول بیشتری به جیب بزند. او فلافلی‌اش را با فروش خواهرش «سمیه» به یک پسر افغانستانی راه می‌اندازد. «سمیه»  همه‌ی امید خانواده‌ است. مرتضی به رفتنش امیدوار است و محسن و یکی از خواهرها به نرفتنش تا در خانه بماند و از مادر مریض نگه‌داری کند. بزرگترین خواهر خانواده شوهر کرده، اما به قول خواهر کوچکش «ترشیدن بهتر از این شوهر کردن است». حضور او در خانواده‌ی مادری دراماتیزه نمی‌شود. خواهر بعدی همسرش مرده و در خانه‌ی مستقل زندگی می‌کند، در حالی که در طول فیلم همیشه در خانه‌ی مادر است و یکی از خواهرها که خواستگار ندارد، افسرده است.

به مردهای فیلم نمی‌توان تکیه کرد. خانواده پدر ندارد و بر مدار برادر بزرگتر هم نمی‌چرخد، زیرا تنها هدف برادر پول است، حتی اگر لازم باشد خواهر خود را می‌فروشد. برادر دیگر هم عملی است و خود را هم به زور نگه می‌دارد. زن‌های فیلم ستمدیده و مظلوم اند. «سمیه» که تکیه‌گاه خانواده است، با ظلم برادرانش مواجه می‌شود. خواهرهای دیگر هم به نوعی از مردها رنج دیده اند و تحت ظلم آن‌ها واقع شدند. خانواده هیچ ندارد و این هیچ همه‌ی یک فیلم است.

خانه، «سگدونی» است. کسی که به خانه می‌اید از سگ کمتر است و کسی که امکان رفتن از خانه را دارد، اما نمی‌رود هم از سگ کمتر. حتی «افغانستان» هم از این «سگدونی» بهتر است که البته این را فیلم می‌گوید. چرا افغانستان؟ چرا تبعیض؟ چرا توهین؟ وقتی کارگردان خانه را «سگدونی» می‌داند، طبیعی است که افغانستان را...

در پایان فیلم «مرتضی» که به خاطر فرار «سمیه» پشت گوشی‌اش با «نظیر» دعوا کرده و منتظر آمدن است، در را باز می‌کند و جلوی در می‌نشیند و ما متوجه می‌شویم که سیکل بدبختی ادامه خواهد داشت.

شنیده شده نماینده‌ی جشنواره «برلین» به سازندگان فیلم گفته که برای حضور فیلم‌شان در این جشنواره، لازم است پایان فیلم تغییر کرده و با رفتن «سمیه» به افغانستان تمام شود. حالا باید دید معتقدین «هنر برای هنر» که مدعی اند فیلم خوب، فیلمی است که فرم مناسبی داشته باشد و محتوا را مهم نمی‌دانند، چگونه این مسئله را توجیه می‌کنند؟

ابد و یک روز اثبات کرد پشت پرده‌ی حرف‌های روشنفکری مدیران سینمایی، محتوا سهم ویژه‌ای در جشنواره‌های خارجی و جشنواره‌ی فیلم فجر داشته است و از این حیث، جایزه‌ی بهترین فیلم سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر را باید محتوازده‌ترین جایزه تاریخ جمهوری اسلامی دانست.

سینمای ایران در رکود اقتصادی شدیدی به سر می‌برد و با حمایت‌های دولتی نیز وضع خوبی ندارد. به نظر می‌رسد کارگردان‌ها به شیوه‌ی خودشان و با ساختن فیلم‌هایی باب طبع جشنواره‌های خارجی، خصوصا فستیوال کن و ونیز، قصد احیای اقتصاد سینما را دارند، حتی اگر شیوه‌ی آن‌ها خواهر فروشی و وطن فروشی باشد. و خب چه فروشنده‌ای بهتر از «پیمان معادی» که دیگر چهره‌ی بین‌المللی هم هست!

نظرات (۱)

احسنت برادر
ادامه بده

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی