نـــیـــوک لـــیــــدر

بررسی تحلیلی قیام عاشورا- قسمت سوم

مسیح | چهارشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۳، ۱۱:۵۱ ب.ظ | ۱ نظر

 

آن روز چه کسانی با امام حسین علیه‌السلام مخالف بودند؟

در کتاب الفتوح جلد پنجم و بحارالانوار جلد 44 آمده است:

«باید بگوییم همه دنیا حسین بن علی علیه‌السلام را احاطه کرده بود؛ چون دستگاه یزید بر دنیای اسلام مسلط بود و هر کسی را به نحوی در قبضه گرفته بود؛ عده‌ای را با تهدید، عده‌ای را با تطمیع و عده‌ای را با فریب و همه مخالف امام بودند.»

آیا مخالف بودند یعنی امام حسین را دوست نداشتند؟

باز در ادامه آمده است:

«نه! دوست داشتند. امام حسین خیلی هم در مدینه محترم زندگی می‌کرد؛ هر وقت به حج مشرف می‌شد، مردم گرد او حلقه می‌زدند و استفاده می‌کردند.»

پس از این‌جا می‌فهمیم، مسئله‌ی قیام امام حسین چیز دیگری بوده. یعنی مسئله این بوده که ایشان می‌دیدند نظام اجتماعی عالم اسلام یک نظام غیر اسلامی است؛ و در موارد بسیاری در زمان یزید صد در صد ضداسلامی شده بود. در حالی که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم آمده بود تا نظام اجتماعی مردم را یک نظام اسلامی کند.

 

متن کتاب آه {ترجمه فارسی کتاب نفس‌المهموم}:

محمد ابن حنفیه {فرزند حضرت امیرالمومنین علی علیه‌السلام} نزد برادر خویش، حسین آمد.

چون دانست که او از مدینه خارج خواهد شد و ندانست که به کدام سوی روی‌ آورد، گفت:

«ای برادر، تو محبوب‌ترین مردم هستی نزد من و گرامی‌ترین آنها بر من. نصیحت از هیچ‌کس دریغ ندارم، چه رسد که هیچ‌کس از تو سزاوارتر نیست. تو آمیخته با من و جان و روح من هستی و کسی هستی که طاعت تو بر من لازم است و خدای تعالی، تو را بر من شرف داده و از ساداتِ اهلِ بهشت قرار داده، تا بتوانی از یزید بن معاویه و از شهرها دور شو و بیعت مکن و رسولان خود را سوی مردم بفرست و آنها را به خود بخوان. اگر مردم پیروِ تو شدند و با تو بیعت کردند، خدای را سپاس‌گزار و اگر مردم بر غیرِ تو گرد آمدند، دین و عقل تو کاسته نگردد و مروّت و فضل تو از میان نرود. و من می‌ترسم در شهری از شهرها داخل شوی و مردم اختلاف کنند؛ گروهی باتو شوند و گروهی بر تو، پس تورا بیشتر از همه به دم نیزه دهند. آن وقت، کسی که خود و پدر و مادرش بهترین همه امـت هستند، خونش ضایع‌تر و اهلش ذلیل‌تر گردند.»

حسین گفت: «کجا بروم ای برادر؟»

گفت: «در مکه منزل گزین. اگر در منزل آرام توانستی گرفت، همان است که میخواهی و اگر تو را موافق نیفتاد، به یمن رو. آنها یاران جد و پدر تو بودند و مهربان‌ترین و رقیق‌القلب‌ترین مردمند، و بلاد آنها گشاده‌تر است. اگر در آنجا ارام گرفتن توانی، فبها و الا به ریگستان‌ها و کوه‌ها پناه بر و از جایی به جای رو تا بنگری کار مردم به کجا می‌انجامد و خداوند میان ما و این گروهِ‌ فاسق حکم فرماید.»

حسین گفت: «ای برادر، سوگند به خدای که اگر در دنیا هیچ منزل و پناهی هم نباشد، با یزید بن معاویه بیعت نمی‌کنم.»

پس محمد بن حنفیه کلام خویش ببرید و بگریست، و حسین با او ساعتی بگریست.

آن‌گاه گفت: «ای برادر، خدا تو را جزای خیر دهد که نصیحت کردی و راه صواب نمودی.من آهنگِ‌ خروج به مکه دارم و آماده‌ایم من و برادران و برادرزادگان و شیعیان من، و امر آنها امرِ من و رای‌ِ آنها رای من است. اماتو ای برادر، باکی بر تو نیست که در مدینه بمانی و جاسوسِ‌من باشی بر ایشان و از کارهای آنان چیزی از من پنهان نداری.»

 

عبدالله بن مطیع عدوی وی را ملاقات کرد و گفت: «فدای تو شوم، خواهان کجایی؟»

گفت: «اما اکنون، مکه. و بعد از آن خیرِ خود را از خدا خواهم.»

گفت: «خداوند خیر نصیب تو کند و من را فدای تو گرداند. پس اگر به مکه رفتی، زنهار نزدیکِ کوفه نشوی! که آن شهر نامبارک است. پدرت بدانجا کشته شد و برادرت بی‌یاور ماند و او را به خنجر زدند که نزدیک بود جان در سرِ ان نهد. ملازمِ حرم باش- که تو بزرگِ عربی و اهلِ حجاز هیچ‌کس را بر تو نگزینند و مردم از هر طرف یکدیگر را سوی تو خوانند. از حرم جدا مشو، عم و خال من فدای تو! به خدا سوگند که اگر هلاک شوی، ما را به بندگی گیرند.»

دیدیم که علاوه‌بر دشمن ملعون، نزدیکان و دوست‌داران به سبب خیرخواهی و علاقه، مصلحت‌اندیشی می‌کردند و به اباعبدالله الحسین علیه‌السلام پیشنهاد می‌دادند به جای قیام، سعی کند به مکانی دور دست بگریزد.

 

و در نهایت، هنگام خروج اباعبدالله الحسین علیه‌السلام از مکه به قصد مدینه، ایشان به برادرش محمد حنفیه وصیتی کرد که در بخشی از آن فرموده‌اند:

«و انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لامفسدا و لاظالما انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی و ارید ان امر با لمعروف و انهی عن المنکر واسیر سیرة جدی وابی.

من کان باذلا فینا مهجته و موطنا علی لقاء الله نفسه فلیرحل فانی راحل مصبحا ان شاءالله»

یعنی:
«من از روى خود خواهى و خوش‌گذرانى و یا براى فساد و ستمگرى قیام نکردم، من فقط براى اصلاح در امّت جدّم از وطن خارج شدم.

هان بهوش باشید که هر کدام از شما آماده است تا در راه آرمان بلند ما قطره قطره خون قلبش را ایثار کند و جان خویش را در راه شهادت و دیدار خدا نثار نماید، بر اوست که بار سفر ببندد و هم‌راهى ما را برگزیند؛ چرا که من به خواست خدا و در پرتو مهر و لطف او بامداد فردا حرکت خواهم کرد.»

نظرات (۱)

عالی بود.

ببینم عنوان چی پیدا میکنم واسش

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی